متن استاتوس غمگین؛ غمگین ترین و احساسی ترین جملات کوتاه

متن استاتوس غمگین را در روزانه آماده کرده‌ایم. این متن‌های غمگین و احساسی را می‌توانید در استاتوس توئیتر، واستاپ و حتی استوری اینستاگرام استفاده کنید. پس اگر به دنبال چنین متون غمگین و خاصی هستید با روزانه بمانید.

متن استاتوس غمگین؛ غمگین ترین و احساسی ترین جملات کوتاه

متن غمگین برای استاتوس

آنگونه که تو رفتی

هیچ آمدنی جبرانش نمی‌کند …

ناگهان دلت می‌گیرد

از فاصله بین

آنچه می‌خواستی

و آنچه که هستی

بی خود منتظرت هستم و هربار

که صدای به هم خوردن در را می‌شنوم

از جا می‌پرم …

بی خود دلم را خوش کرده‌ام

به پیراهنی مانده روی بند

تو ناگهان رفتی و باد‌ها

هر روز هم که بیایند

چیز‌هایی که برده‌اند را

هرگز بر نمی‌گردانند!

غمگینم

و انگار آسمان هم

هوای تو را دارد

که اینطور شبیه من می‌بارد …

متن غمگین برای استاتوس

خودتان را برای دیگران

آرام آرام ورق بزنید.

چون اگر تمام شوید

سریع می‌روند سراغ دیگران!

شک ندارم

سفره‌ی دلم را که وا کنم

همه سـیر می‌شوند …!

رفتی و از آن همه بودنت

جا مانده دست خطی به روی دفترم

آنگاه که نوشتی:

بی تو پای رفتن ندارم!

این روز‌ها تلخ می‌گذرد، دستم می‌لرزد از توصیفش

همین بس که:

نفس کشیدنم در این مرگِ تدریجی، مثل خودکشی است

با تیغِ کُند.

پنج انگشت دارم

که از خودم به تو وابسته‌ترند …!

نیستی که ببینی

چه اعتصاب سردی از نبودنت کرده‌اند!

شاید قانون دنیا همین باشد.

من صاحب آرزویی باشم که شیرینی تعبیرش از آن دیگریست …

عکس نوشته غمگین برای استاتوس

تقویم امسال هم…

با تقویم پارسال…

هیچ فرقی نمیکند…

وقتی…

زندگی…

تـا اطّـلاع ثانوی …

تعـطـــیل اسـت!

عشق

قصه‌ای بود که مادربزرگ شب‌های زمستان برایم می‌بافت

یکی از رو، دو تا از زیر

بالاپوشی که هیچ‌گاه گرمم نکرد!

حال این روزهایم

گفتنی نیست.

ولی بی تو

کماکان در من نفسی هست

دلی هست.

ولی جانی نیست

گاهى … دلت”به راه” نیست؟!

ولى سر به راهى …

خودت را می‌زنى به “آن راه” و می‌روى…

و همه، چه خوش باورانه فکر می‌کنند.. که تو..

“روبراهى”….

یه لحظه‌هایی تو زندگی هست که

سر جمع دو دقیقه هم نبوده

اما یادش یه عمر آدمو داغون می‌کنه.

در هیاهوی زندگی دریافتم

چه بسیار دویدن‌ها

که فقط پاهایم را از من گرفت

در حالی که گویی ایستاده بودم

چه بسیار غصه‌ها

که فقط باعث سپیدی موهایم شد

در حالی که قصه‌ای کودکانه بیش نبود

راه رفتن را یاد گرفتیم

تا دویدن را بلد شویم

دویدن را یاد گرفتیم

تا راهی برای زودتر رسیدن بیابیم

دویدیم و دویدیم و دویدیم

بی‌آنکه بدانیم سهم ما از زندگی

فقط دویدن بود

نه رسیدن

کاش زندگی از آخر به اول بود

پیر به دنیا می‌آمدیم

آنگاه در رخداد یک عشق جوان می‌شدیم

سپس کودکی معصوم می شدیم و در

نیمه شبی با نوازش‌های مادر آرام می‌مردیم

عکس نوشته غمگین برای استاتوس

زندگی مثل دیکته است

هی غلط می‌نویسیم و هی پاک می‌کنیم

دوباره می‌نویسیم و باز پاک می‌کنیم

غافل از اینکه یه روز داد می‌زنند

ورقه‌ها بالا

نمی‌دانم چه کسی

دست اتفاق‌های خوب زندگی‌ام را گرفت

که دیگر نمی‌افتند.

هیچ گرسنه‌ای باقی نمی‌ماند

شک ندارم همین روزها

همه سیر می‌شوند

از زندگی

متن غمگین برای استوری

سکوت نکن

زمزمه کن گاهی

قدم بزن در کوچه‌های زندگی

و گاهی آرام پرواز کن

این آبی بیکران مال تو نباشد

مال کیست؟

زندگی زمان دارد

و زمان می‌گذرد

هر دو می‌گذرند و ما می‌نگریم

زندگی

زمان تیک تاک با صدای قلب

هماهنگ می‌شود

هر دو باهم می‌نوازند

و می‌روند تا پایان هر دو

سکوت باشد و ایست

موضوع غم انگیز در خصوص زندگی

کوتاه بودن آن نیست

بلکه غم‌انگیز آن است که

ما زندگی را خیلی دیر شروع می‌کنیم

من به تنهایی یک چلچله در کنج قفس

بند، بندم همه در حسرت یک پرواز است

من به پرواز نمی‌اندیشم، به تو می‌اندیشم

که زیباتر از اندیشه یک پرواز است

عشق را دوست دارم ولی نه در قفس

بوس را دوست دارم نه در هوس

تو را دوست دارم تا آخرین نفس

در جان عاشق من شوق رها شدن نیست

خو کرده قفس را، میل رها شدن نیست

من با تمام جانم پر بسته و اسیرم

باید که با تو باشم در پای تو بمیرم.

من آن مرغم که امروزم پری نیست

قفس زادم قفس را هم دری نیست

دلم شاد از نگاه مادرم بود

گشودم چشم و دیدم مادری نیست.

پرنده‌ها چون بی‌گناهیشان را نمی‌توانند ثابت کنند

محکوم به حبس ابد پشت میله‌های قفس‌اند

در این شب سرد بیدارم

و بس دلتنگ توام درگیر قفس

با هر چه صدا با هر چه نفس فریاده می‌زنم چرا؟

من از تو دل نمی‌کندم تو با من همسفر بودی

کنارت زندگی کردم تو از من بی خبر بودی.

هر که به من می‌رسد بوی قفس می‌دهد

جز تو که پر می‌دهی

تا بپرانی مرا

متن غمگین برای استوری

هر کسی در قفس ذهنی خود زندانی است

ذهن بی‌پنجره دود آلود است

ذهن بی‌پنجره بی‌فرجام است

بگشاییم در این تاریکی پارس خبر

بگذاریم که هر کوه طنینی فکند

بگذاریم ز هر سوی پیامی برسد

بگشاییم کمی پنجره را

بفرستیم که اندیشه هوایی بخورد

و به مهمانی عالم برود.

دلنوشته غمگین برای استاتوس

یک پنجره نگاه برایم بفرست

یک شعر و کمی دهان برایم بفرست

دارم خفه می‌شوم دراین کنج قفس

لطفا کمی آسمان برایم بفرست.

آنجا نشسته‌ای و لبخند می‌زنی

اما دستی تکان نمی‌دهی

ای کاش آن قاب

قاب پنجره بود!

می‌رسد روزی که بی من لحظه‌ها را سر کنی

می‌رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی

می‌رسد روزی که شب‌ها در کنار عکس من

نامه‌های کهنه‌ام را مو به مو از بر کنی

بیچاره مترسک

سرتاسر سال از مزرعه محافظت می‌کرد

ولی با آغاز فصل سرما تنش هیزم کشاورز شد

آری، پاداش وفاداری جز این نیست.

چقدر سخته

کسی رو که دوستش داری نتونی

بهش بگی که دوستش داری و چقدر

بده که کسی تورو دوست داشته باشه

و اینو نتونه بهت بگه

سکوت …

نشانه داشتن آرامش نیست

آدما هرچه بیشتر

لبریز میشن

ساکت‌تر میشن …

تقصیر من نبود که عاشقت شدم

من فقط

در مدار خودم می‌چرخم …

تقصیر تو بود که خورشیدی

هیچ گاه نفهمیده‌ام

دوست داشتن چرا این همه

غم انگیز است

هیچ گاه نمیفهمم چرا می‌گویند

آدم‌ها با قلبهایشان عاشق می‌شوند

وقتی که من همیشه عشق را

در گلویم احساس می‌کنم.

به این فکر میکنم

لالایی‌های ِ مادرم

زیر کدام بـالشتک کودکی‌هایم جا مانده؟

شاید هنوز بشود آسوده خوابید…

سنگینی تنهایی از نبودن دیگری نیست!

سنگینی تنهایی به خاطر جدایی از خود است

آن‌که دلت برایش تنگ شده، خودت هستی

خسته‌ام

همه می‌گویند کوه کندی؟

ولى …

هیچکس نمی‌داند دل کندم

از کسى که همه کسم بود …!

آرام‌تر سکوت کن

صدای ثانیه‌های بی تو

بد جور آزارم می‌دهد

کاش می‌شد

برگردی و ببینی

چشمانم چگونه تقاص

تمام بیخیالی‌هایت را پس می‌دهند.

تو هم تلخ بودی

تلخ درست مثل قطره‌های فلج اطفالی

که در کودکی به خوردم می‌دانند

غافل از اینکه این بار تلخی توی دلم را فلج کرد.

این روز‌ها از کنار من که می‌گذری احتیاط کن

هزاران کارگر در من مشغول کارند

روحیه‌ام در دست تعویض است!

سال‌هاست منتظر آمدن

روز‌های بهترم.

ولی نمی‌دانم چرا هنوز هم

دیروز‌ها بهترند …

باران ..

فقط ..

همین جایی از قصّه؛ که من ایستاده‌ام می‌بارد!

دو قدم این طرف‌تر ..

دو قدم آن طرف‌تر ..

همیشه آفتاب است!

کوهم، ولی ..

پس لرزه‌های نبودنت

استقامتم را

به بازی گرفته‌اند …

سیاوش_صیّاف

در این روز‌های سنگین تنهایی

تنها کافیست باران بزند؛ که یاد تو باز هم

از هزاران فرسنگ

در آبادی دل من، آشیانه کند!

دلنوشته غمگین برای استاتوس

منم آن شکسته سازی که

توام نمی‌نوازی

چه فغان کنم ز دستی

که گسسته تار ما را

آرام بخش‌ها

حافظه‌ام را پاک کرده‌اند ….

اما دلم می‌گوید

من کسی را

بسیار دوست می‌داشتم …!

مثل سیگار نصفه افتادم

در جهانی که پمپ بنزین بود…

خنجرت را از سینه‌ام بیرون بکش

بگذار زندگی کنم!

عطرت را از پوست تنم بگیر

بگذار زندگی کنم!

هر کس …

یـا شب می‌میرد.

یـا روز ..

من.

شبانه روز!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *