در سایت ادبی روزانه چندین شعر و متن کوتاه زمستانی برای استوری را قرار دادهایم. این متون زیبا و خاص شامل موضوعات مختلفی میشوند که میتوانید در استوری و کپشن از آنها استفاده کنید. با ما بمانید.
متن زمستانی برای استوری
فهرست مطالب
سوزی که برف داره ،
بارون نداره
معرفتی که تو داری ،
هیچ کس نداره !
سکوت و جمعه و برف است و سرما
تنیده روی ذهنم تور رویا
قلم در دست، در کنج اتاقی
نشسته شاعری تنهای تنها
من سالهایِ عمرم را
زمستان به زمستان می شمرم
و فهمیدهام برایِ ساختنِ آدم برفی
یک دلگرمی کافی بود ..
یک دلگرمی شبیه شعلهای کوچک
که اجاقی کور را روشن میکند!
فاطمه گیلانی
اصلِ زمستان این است
من باشم تو باشی و آغوشت
حالا این وسط برف و باران هم بیاید
عشق یعنی امید ، یعنی طراوت باران ، یعنی سفیدی برف ، یعنی ساز زندگی و لبریز از خوشی و عشق یعنی راز زیستن !
حواس شهر
پرت برف باران است
حواس من
آغشته به عطر تو …
متن زمستانی برای وضعیت واتساپ
این زمستان، این سوزِ دلچسب
و این هوای نوبرانه، تنها کنار تو
با یک فنجان چای گرم می چسبد
دارد برف می آید
در گوش دانه های برف نام تو را زمزمه خواهم کرد
تا برف زمستانی از شوق حضورت بهار را لمس کند
زمستان
یک فصل طولانی
زمانی برای جمع آوری لحظات طلایی
شروع یک سفر احساسی
و لذت بردن از هر ساعت بیکاری است.
بیصبرانه منتظر زمستونم …
روزای کـوتـاه ، ساکـت ، سرد ،
بافت ، هودی ،خیابونای برفی
و قـهوه خوردن و قـدم زدن …️
و زمستان آب یخی بود
بر دلِ عاشق پاییز
که باور کند
او برنمی گردد …..
خوش آمدی زمستان!
اگرچه سپیده دم های تو
و نفس های سرد زمستانی ات من را سست و تنبل می کند
اما من هنوز عاشقت هستم
حوصله ام برفی ست
با یک عالمه قندیل دلتنگی از گوشه ی دلم آویزان
آهای
کافی ست کمی ها کنید تا که آب شود
مهم نیست که چقدر سرد باشد..
مهم نیست که چقدر روی پیاده روهای خیابان لیز بخوریم
مهم نیست که چقدر سرما بخوریم
آغوش گرم تو برایم، دوای هر دردیست
قهوه داغ
آتش داغ
برای این زمستان کافی است
من عاشق زمستانم
عاشق اینکه ببینمت در زمستان آرام راه می روی که سر نخوری !
گونه هایت از سرما سرخ شده است
سر خود را تا حد ممکن در یقه ات فرو کرده ای
دست هایت در جیبت به هم مچاله شده
معصومانه به زمین خیره ای
چه قدر دوست داشتنی شده ای
حرفم را پس میگیرم
من عاشق زمستان نیستم ، عاشق توام …
عکس نوشته زمستانی برای استوری
سرماى زمستون رو که
با دو تا ژاکت و دستکش شالگردن ،
میشه تحمل کرد…..
مهم اینه دلت سرد نباشه ،
که اونو هیچ کاریش نمیشه کرد……
چه سرد است این زمستان بی رحم
ای خورشیده من
در من طلوع کن
جسم خسته ی مرا که یخ زده است
از گرمای وجودت آب کن
بیا که این زمستان بی تو
مرا در آغوش مرگ می کشد
فصل که رخت عوض می کند دوباره عاشقت می شوم …
گیرم زمستان باشد و من آهسته روی پیاده روی یخزده راه بروم !
عشق تو همین شال پشمی است که نفسم را گرم می کند !
My heart is frozen between autumn and winter / early spring although the idea or not? Tired of life I desire Judgment / sequel mine? With both, yes or no?
ترجمه به فارسی: بین پاییز و زمستان دل من یخ بسته/ گو در اندیشهی آغاز بهاری یا نه؟ خسته از زندگیام میل قیامت دارم/ عاقبت مال منی؟ !با توام، آری یا نه؟
حسرت بعضی چیزا آدمو از پا در میاره ، مثل حسرت گرم شدن در آغوشت توی یک شب برفی
کوچه ها را بادانه های برف
آذین می بندد
زمستاني سرد سرد
حجم سرما!
ضربان قلب هوا را میشمارد
ومن به دری تکیه داده ام
که زنگوله های یخ
آن را پوششی دوباره داده اند
آیا برای دوباره روییدن
بهار می آید؟؟؟
زیبای من
گوش کن
عشق
همین صدای آرام بارش برف است
زلال و پاک و بی ریا
دلم می خواهد زمستان باشد…
لااقل بهانه ای داشته باشم
که قانع ام کند
برایِ سردی ات!
لیز خوردن بهونه ایست تا دست هایی رو که دوست داری محکمتر فشار بدی, روز زمستونیت قشنگ!
تو در برف
مهم نیست خیابان باشد
یا جنون باشد و یک عمر بیابان باشد
چه کسی گفته زمستان خدا زیبا نیست ؟
دوست دارم همه ی سال زمستان باشد
بگذار زمستان بتازد
و بگذار هوا هر چه میخواهد سرد شود
من قلبی عاشق در سینه دارم که هیچ برفی تاب تحمل گرمای آن را ندارد.
چه زمستان غم انگیز بدی
خواهد شد
ماه دی باشد و آغوش کسی
کم باشد
انسیه آرزومندی
دلم یک زمستان سخت میخواهد
یک برف
یک کولاک به وسعت تاریخ
که ببارد
که ببارد
که ببارد
و تمام راهها بسته شوند
و تو چاره ای جز ماندن نداشته باشی
و بمانی …
جملات زیبا درباره برف و زمستان
نه برف مرا میترساند و نه سرما
ولى در این حجم سنگین تنهایی ام
براى گرم شدن بهانه اى ندارم
جز این که دوستت داشته باشم…
برای آدم برفی چشم نگذار وگرنه آب که نمی شود ، هیچ … تا یک عمر هم خیره به رد پاهایت می ماند …
زیباترین فصل سال، فصل زمستان است
چرا که می توانم در پس هر دانه برفی که می بارد اوج هنر خدا را ببینم..
یادمان باشد با آمدن زمسـتان
اجاق خاطـرہ ها را روشن بگذاریم
تا دچـار سـردی فاصله ها نشـویم
زمستان است و
بیشتر از برف
دلتنگی می بارد….
زمستان است دیگر برف را دوست دارم
چون با برف می توان آدمی ساخت
که یک رنگ باشد
خیالت را که داشته باشم؛ گرم میشوم
رو به زمستان میکنم
و میخندم
مثل برف باش
سرد
اما زیبا
ﻧﻪ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍشتن ﺩﺍﺭﻡ
ﻧﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫـﻢ کسی ﺩﻭﺳﺘـﻢ ﺩاشته ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﺳﺮﺩﻡ مثل زمستان…
الا ای برف !
چه می باری بر این دنیای ناپاکی ؟
بر این دنیا که هر جایش رد پا از خبیثی است
مبار ای برف !
تو روح آسمان همراه خود داری
تو پیوندی میان عشق و پروازی
تو را حیف است باریدن به ایوان سیاهی ها
تو که فصل سپیدی را سرآغازی
مبار ای برف !
پشت پنجره اولین برف زمستانی را نگاه میکنم
خانه گرم گرم است اما بدنم از سرما میلرزد
نمیدانم از برف است یا از تنهایی
برای خود چای میریزم پتو را بدورم میپیچم شاید کمی گرم شوم
بی فایده است دستانم پاهایم چون تکه ای از یخ سرد سردند
به تو فکر میکنم آه میکشم بخود می گویم
یکی باید باشد
یکی که دستانش
آغوشش
نگاهش
احساسش
گرمابخش زندگیت باشد
یکی مثل تو
تویی که ندارمت …