برگ پاییزی به نوعی نماد این فصل است. برگهایی زیبا که فضای شهر را عاشقانه و شاعرانه میکنند. بسیاری از اهالی قلم نیز درباره پاییز و برگ زرد و نوشتهاند. در این بخش از سایت ادبی و هنری روزانه چندین شعر و متن درباره پاییز و برگ را برای شما دوستان قرار دادهایم. با ما باشید.
شعر، متن و جملات زیبای برگ پاییزی
فهرست مطالب
اندوه پاییز،
چقدر شبیه برگ های زرد تنت بود،
در میان جشن برباد رفتن برگ ها،
برگ های تنت، فروپاشی پاییز را سد می زند،
در هیاهوی رقص نگاه های ترک خورده و سمفونی دلخراش سقوط برگ ها…!
برگ ها می ریزند
مثال ریزش گلبرگ ها
روی سر عروس زیبای بهاری
پاییز می رسد از راه
خوشحال و شادمان
چون که می داند
عشاق دل باخته
دستانشان به هم
روی برگ های خشک الوان
سرود عشق می خوانند
و نقاشان می کشند تصویر زیبایی ها را
نوازندگان می نوازند
وشاعران می سرایند
فصل پادشاهان را…
میان همهمه برگ های خشک پاییزی
فقط ما مانده ایم که هنوز از بهار لبریزیم
برای من که دلم چون غروب پاییز است
صدای گرم تو از دور هم دل انگیز است
دلم بودنت را می خواهد
پاییز هم آمد
اما تو
دلم به اندازه ی تمام برگ های افتاده خیابان ها
تو را می خواهد
پاییز سخت ترین فصل ست
برگ ها همه در حال ریزش هستن
انگار که عاشق زمین شدن
عطش دیدنت را دارم
همچون زمین تشنه بوسه های برگ
که ماه ها در انتظار پاییز نشسته است
برگ از درخت خسته می شود
وگرنه پاییز بهانه است!…
شاخه تا آمد به برگش خو کند پاییز شد…
جملات زیبای برگ پاییز
چه منظره زیباییست
بوسه باران شدن زمین با برگ های زرد پاییزی
همانند برگ های پاییز
رها شو و خود را به باد زمانه بسپر…
نمی دانم باد
در گوش برگ چه گفت؟
که دل از شاخه برید…
شبیه برگِ جدا از درخت بر کفِ باغ
نه وصل حال مرا خوب می کند نه فراق
افتادن
پاداشِ خوش رقصیِ برگ
در مقابل باد
تنهایی
نام دیگر پاییز است
هر چه عمیق تر
برگ ریزان خاطره هایت بیشتر…
پاییز شعر زیبا اما غم انگیزی ست
که برگ های در حال مرگ
آن را با شوق فراوان می خوانند
تا دنیا در هنگام وداع از آن ها یاد کند
عزیز من!
زندگی بدون روزهای بد نمی شود
بدون روزهای اشک و درد و خشم و غم
اما روزهای بد، همچون برگ های پاییزی، باور کن که شتابان فرو می ریزند
و در زیر پاهای تو، اگر بخواهی، استخوان می شکنند!
و درخت استوار و مقاوم بر جای می ماند…
عزیز من!
برگ های پاییزی بی شک در تداوم بخشیدن به مفهوم درخت و مفهوم بخشیدن به تداوم درخت،
سهمی از یاد نرفتنی دارند…
چه شاعرانه است فریادشان زیر پاهایمان
برگ هایی که روزی برای آرامش به سکوتشان پناه می بریم
پاییزتون مبارک
نیاز به هیچ ساز و کوبه ای نیست
برای نواختن زیباترین موسیقی دنیا
کافی ست
از تو بخواهند
روی برگ های پاییزی
قدم بزنی
پاییز فصل آزادی است
برگ ها به جای صرفا سبز بودن
می توانند زرد، قرمز، قهوه ای و نارنجی بودن را انتخاب کنند
آرام شده ام
مثل درختی در پاییز
وقتی تمام برگ هایش را
باد برده باشد!…
دارد پاییز می رسد
انار نیستم
که برسم به دست های تو
برگم
پُر از اضطرابِ افتادن…
و افتخار پاییز این است که
برگ ها را
زیر پاهای تو
پهن میکند..!
بیا تا روزهای خوبمان را
تثبیت کنیم
در حافظه ی خیس پاییز
آنگاه که حتی
برگ های زرد پاییزی هم
به سرعت فراموش می شوند
ما در خاطرات پاییز می مانیم
هنوز خاطرت هست عشق من؟!
آن روز را…
که روی برگهای پاییزی
زیر باران
دست در دست هم
قدم زدیم…
متن های عالی با حس پاییز
حلاج
انگور بود
پس از درخت دارش چیدند
تا وعدهاش شراب فراهم شود
تاریخ عشق و شورش اندیشه را
در عصر جهل هار
عینالقضات
سیب سرخ جوانی بود
پس از درخت دارش چیدند
تا قصهی گناه
آمیزش تلخی و شیرینی
در چرخههای شعر بگردد
تا ما
امروز نیز
با هر فشار ماشه
حلاج و عینالقضات ها
مانند برگ پاییزی
از شاخسار مصرع ها
میافتند
تا…
آه ای درخت خسته
همسایهی قدیم! آیا
تو باز میوه می دهی؟…
منوچهر_آتشی
عزیز من!
“زندگی بدون روزهای بد نمیشود”
بدون روزهای اشک و درد و خشم و غم
اما روزهای بد، همچون برگ های پاییزی، باور کن که شتابان فرو میریزند
و در زیر پاهای تو، اگر بخواهی، استخوان میشکنند!
و درخت استوار و مقاوم برجای میماند.
عزیز من!
برگهای پاییزی بی شک در تداوم بخشیدن به مفهوم درخت و مفهوم بخشیدن به تداوم درخت، سهمی از یاد نرفتنی دارند…
📕 چهل نامه کوتاه به همسرم
✍🏻 #نادر_ابراهیمی
این روزهایِ پایانیِ شهریور ، دلهره ی عجیبی دارد !
دلهره ای از جنسِ حال و هوایِ نابِ کودکی ،
با عطرِ دلبرانه ی کتاب هایِ نو و طعمِ گسِ خرمالو …
ما دیگر آن کودکِ بی غم و خندانِ سالهایِ دور نیستیم ، اما این دلهره ، یادگارِ خوبِ همان روزهاست ،
روزهایِ خوبی ، که نگرانیِ مان ، بخاطرِ معلمِ تازه ای بود که نمی شناختیم ،
چه حال و هوایِ بی نظیری بود !
هنوز هم که هنوز است ، پاییز ، دلنشین تر از تمامِ فصل هاست ،
قدم زدن در خیابان هایِ نارنجی و خِش خشِ جانانه ی برگ ها ، تسکینِ خوبی ست
و چه موسیقیِ دلنوازی ست ،
خش خشِ برگهایِ پاییزی ؛
وقتی دلت کودکانه می تپد ،
وقتی نگرانِ هیچ چیز نیستی .
نرگس_صرافیان
شعر بلند برگ پاییزی
به رهی دیدم برگ خزان
پژمرده ز بیداد زمان
کز شاخه جدا بود
چو ز گلشن رو کرده نهان
در رهگذرش باد خزان
چون پیک بلا بود
ای برگِ ستمدیدهٔ پاییزی
آخر تو ز گلشن ز چه بگریزی
روزی تو هماغوش گلی بودی
دلداده و مدهوش گلی بودی
ای عاشق شیدا
دلدادهٔ رسوا
گویمت چرا فسردهام
در گل نه صفایی
باشد نه وفایی
جز ستم زِ وی نبردهام
خار غمش در دل بنشاندم
در ره او من جان بفشاندم
تا شد نو گلِ گلشن و زیب چمن
رفت آن گل من از دست
با خار و خسی پیوست
من ماندم و صد خار ستم
وین پیکر بیجان
ای تازه گلِ گلشن
پژمرده شوی چون من
هر برگ تو افتد به رهی
پژمرده و لرزان
به رهی دیدم برگ خزان
پژمرده ز بیداد زمان
کز شاخه جدا بود
چو ز گلشن رو کرده نهان
در رهگذرش باد خزان
چون پیک بلا بود…
شاعر : #بیژن_ترقی
“زندگی بدون روزهای بد نمی شود”
بدون روزهای اشک و درد و خشم و غم.
اما روزهای بد، همچون برگ های پاییزی، باور کن که شتابان فرو می ریزند
و در زیر پاهای تو، اگر بخواهی، استخوان می شکنند!
و درختِ استوار و مقاوم برجای می ماند.
عزیز من!
برگهای پاییزی بی شک در تداوم بخشیدن به مفهوم درخت و مفهوم بخشیدن به تداوم درخت، سهمی از یاد نرفتنی دارند.
– نادر ابراهیمی