دلنوشته برای پدر عزیزم؛ 20 جملات احساسی عاشقانه برای پدرم

پدر کوه است. کسی که رنج‌های بسیاری را متحمل می‌شود تا فرزندش لحظه‌ای احساس رنج نکند. به همین دلیل نیز بسیاری درباره پدر و مقام بلند پایه وی، دلنوشته‌های بسیاری را نوشته‌اند. ما نیز در این بخش از سایت ادبی روزانه چندین دلنوشته برای پدر را برای شما دوستان قرار خواهیم داد. با ما باشید.

دلنوشته برای پدر عزیزم؛ 20 جملات احساسی عاشقانه برای پدرم

دلنوشته‌های زیبا برای پدر

با پدرم جدول حل میکردم که گفتم : پدر نوشته دوست, عشق , محبت و چهار حرفیه …

اتفاقا” دو حرف اولشم در اومده بود , یعنی ب و الف

یه دفعه پدرم گفت فهمیدم عزیزم میشه بابا

با اینکه میدونستم بابا میشه ولی بهش گفتم نه اشتباهه

گفت ببین اگه بنویسی بابا عمودیشم در میاد …

… تو چشام اشک جمع شده بود و گفتم میدونم میشه بابا ولی …

اینجا نوشته چهار حرفی، ولی تو که حرف نداری …

فرقی نداره که پدر باشه یا نباشه،

وقتی هست ستون خونه است،

 وقتی نیست دیوار خونه به عکسش تکیه میکنه.

اگه هست قدرشو بدون ، اگه نیست اسمشو زنده نگه دار.

 میدونی این جمله ” خدا پدرتو بیامرزه ”  یعنی چی؟

یعنی بابا منو درست تربیت کردی، یعنی قدرتو میدونم ، یعنی حواسم به حرفات هست.

دلنوشته‌های زیبا برای پدر

تقديم به پدري  که ندارم…..

ميان تمام نداشتن ها دوستت دارم …

شانس ديدنت را هر روز ندارم …

 ولي دوستت دارم…

وقتي دلم هوايت را ميكند حق شنيدن صدايت را ندارم…

ولي دوستت دارم…

وقت هايي كه روحم درد دارد و ميشكند شانه هايت را براي گريستن كم دارم…

ولي دوستت دارم…

وقت دلتنگي هايم , آغوشت را براي آرام شدن ندارم …

ولي دوستت دارم ….

آري همه وجودمي ولي هيچ جاي زندگيم ندارمت و ميان تمام ندا شتن ها باز هم با تمام وجودم…

 دوستت دارم

دلنوشته در وصف بابا

پدر جان ….

درد هایت را با هیچ کس نگفتی

از غصه هایت حرفی نزدی

از تمام چیز هایی که

در دلت بود و به دست نیاوردی.

چه روز ها گره زدی به شب

و چه گره ها که باز کردی از فردای ما

پاهایت خسته

از جست و جوی نان، اما

این سفره قسم می خورد

که هرگز بدون نان

به خانه نیامدی

تو همیشه لبخند بر لب داشتی

تو به ظاهر می خندیدی

تا در دل های ما غصه هجوم نیاورد

باور دارم که برای تمام رنج هایی که تحمل کردی

خداوند هزاران بهشت به تو بدهکار است..!

کاش میشد….کاش پدرم با چشمهای مهربون و بی توقعش دوباره برمی‌گشت و باز زندگیمو با وجودش روشن می‌کرد،کاش مادرم دوباره برمی‌گشت و محرم اسرار و غمخوار دلم میشد …یادش بخیر چه روزهای خوب و باطراوتی بود روزهای بودنشون انگار هیچ دردی بی پایان نبود و هیچ مشکلی بی راه حل نمی موند،کاش می‌دونستن که بعد رفتنشون من روزی هزاربارمردم‌ و زنده شدم

برای پدر مادر های عزیز

پدر و مادر عزیز

بچه های شما مسئول رسیدن

به آرزوهای نرسیده و زندگی

نازیسته ی شما نیستند پس

حق انتخاب رو هیچوقت ازشون نگیرید

پدر و مادر عزیز

بیرون رفتن بچه هاتون با دوستاشون

یا سر کاری مشغول شدن و به سمت

مستقل شدن رفتن خیلی قشنگه این

بد هست که اونها وابسته بار بیان

پدر و مادر عزیز

کنترل و محدودیت های زیاد

اسمش مراقبت نیست بلکه باید

به بچه هاتون روش مراقبت کردن

از خودشون و برخورد درست رو یاد بدین.

دلنوشته در وصف بابا

قدر بدانید!

قدر داشته هایتان را بدانید!

قدر آدم هاے خوب زندگیتان را

قدر سلامتے و آرامشتان را بدانید!

اتفاقا دنیا زود در مقابل عدم قدر دانے

واڪنش نشان میدهد و آن را از شما میگیرد!

حالا میخواهد سلامتے باشد

یا یک آدمے ڪه شما او را خیلے دوست دارید!

یک چیز دیگر هم بگویم

تو را به خدا قدر پدر و مادرتان را بدانید

شاید بزرگ ترین و تڪرار نشدنے ترین نعمتے ڪه

در اختیار هر آدمے قرار داده اند

همین وجود پدر و مادر است!!

دلنوشته احساسی برای پدر عزیزم

کمی که از سن و سالت گذشت می‌فهمی آغوش هیچ مردی امن‌تر از آغوش پدر نیست، زیباترین عاشقانه‌ها را مردی با نگاهش برایت سروده که زبان تمامی مردان شهر از گفتنش قاصرند. باید دختر باشی تا لمس کنی تک تک این کلمات را.

روزی از راه میرسد و تو خود را غریب‌تر و بی‌پناه‌تر از هر بی‌پناهی می‌یابی و آن روز جز پدر کسی سایه‌بان بی کسی‌ات نمی‌شود، حتی اگر بانوی مردی شوی که تمام گفته‌هایت را درک کند باز هم تنها این پدر است که حس می‌کند تمام احساس‌های نگفته‌ات را.

دختر بدون پدر همچون عروس بی‌تاجی‌ست که شکوه و زیبایی‌اش به تنزل افتاده، خدا نکند که تاج بالای سرت کمی خم شود، که بیفتد، ناگهان تنهای تنها دور میشوی از جهان و جهانیانش!

زمان میگذرد و بعدها از نگاه‌های سنگین و بی‌اعتماد مردمان شهر میفهمی سایهٔ هر مردی مثل پدر، آنقدرها بزرگ نیست تا بی‌آنکه بدانی در آغوش بگیردت …

پناهگاه امن خانه شانه‏ هایت، ستون محکمی است پناهگاه امن خانه را دست در دستانم که می‏گذاری. خون گرم آرامش، در کوچه رگ‏هایم می‏دود و در برابر توفان‏های بی‏رحم زندگی می‏ایستی؛ آن‏چنان‏که گویی هر روز از گفت‏وگوی کوهستان‏ها باز می‏آیی. لبخند پدرانه‏ات، تارهای اندوه را از هم می‏دراند. تویی که صبوری‏ات، دل‏های ناامید را سپیده‏دم امیدواری است. مرامنامه دریا را روح وسیعت به تحریر می‏آید؛ آن هنگام که ابرهای دلتنگی، پنجره‏های خانه را باران می‏پاشند.

پدرم با صمیم قلب از تو تشکر میکنم

نه به خاطر اینکه به من محبت کردی و جوانمردیم آموختی

نه به خاطر اینکه راه و رسم مردانگیم آموختی

به خاطر اینکه با آن سیلی که به من زدی

عشق و صفا و آزادگیم آموختی

بابا، تو برای من دنیا مهمی. هیچکس دیگه ای تو دنیا مثل تو نیست شما کاملاً اهمیت می دهید، خیلی فداکارانه می بخشید و به همین راحتی دوست دارید. هر چه سال ها می گذرد، بیشتر و بیشتر متوجه می شوم که چقدر خوش شانس هستم که پدری به خوبی تو دارم.

دلنوشته احساسی برای پدر عزیزم

می‌نویسم برای پدرم

پدر‌ای کسی که با دل من همنشینی‌

ای که زیباترین بر انگشتر نگینی

در مرام و صداقت‌ای که از همه بهترینی

در رفاقت با دل فرزند خود بی بدیلی …

پدرم هنوز در رفاقت حسابت می‌کنم، چقدر دلم برایت تنگ شده است.

کاش در کنارم حضور داشتی، هر لحظه به تو فکر می‌کنم دلم آرام می‌شود و هر وقت برای تو می‌نویسم دلخوشم و دلم می‌خواهد برای تو بیشتر و بیشتر بنویسم و به دست فرشته‌ها بسپارم که برای تو بیاورند، جملاتم را می‌نویسم و در ذهنم مرور می‌کنم و بار‌ها و بار‌ها جملات تکرار می‌شوند.

با آمدنم بر سر مزارت می‌خوانم تو کجا هستی؟ آیا در آرامگاهت هستی؟ یا فقط در قاب عکسی هستی که هر زمان دلم برای تو تنگ می‌شود آن را بوسه باران می‌کنم.

دوست دارم با تو صحبت کنم تا اندکی از دلتنگی هایم کم شود، ولی فقط می‌توانم برایت بنویسم و آن را بر روی یک تکه کاغذ پیاده کنم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *