


متن در مورد گل و آرامش را در روزانه قرار دادهایم. متن کوتاه و زیبایی که هم به گل اشاره کند و هم حس آرامش عمیق بدهد، در فرهنگ پارسی خیلی طرفدار دارد. پس اگر به دنبال چنین متونی هستید، با ما همراه شوید.

جملات زیبا درباره گل و آرامش
«گاهی یک گلِ کوچکِ تازه روی میز، بیشتر از هزار کلمه به دلم آرامش میدهد. انگار میگوید: «نگران نباش، من شکفتم، تو هم میتوانی.»»
«گلها با من حرف نمیزنند، اما هر بار که نگاهشان میکنم، صدای قلبم آرومتر میشود. انگار دنیا یک لحظه میایستد و فقط عطرشان میماند و من.»
«در سختترین روزها، یک شاخه گلِ وحشی کنار جاده دیدم. خم شدم بویش کردم و اشکم ریخت. نه از غصه، از اینکه فهمیدم هنوز چیزی در این دنیا هست که بیتوقع، فقط برای دلِ من شکوفه میزند.»
«تو رفتی و من هر روز برایت گل میخریدم. میگذاشتم روی طاقچه تا خشک شوند. حالا دیوار اتاقم پر از گلهای خشکِ توست… و من هنوز با بویشان با تو حرف میزنم. آرامم میکنی، حتی وقتی نیستی.»
«به گلها حسادت میکنم. آنها غم ندارند، گذشته ندارند، فقط همین لحظه را با تمام وجودشان زیبا میکنند و بعد آرام میروند. کاش من هم بلد بودم اینطور زندگی کنم.»
«شبِ تاریک بود و دلم پر از آشوب. پنجره را باز کردم، نسیمی آمد و عطر یاسِ حیاطِ همسایه پیچید تو. همان لحظه فهمیدم خدا گاهی با یک گل به آدم میگوید: «من هنوز اینجام.»»
«گلها را دوست دارم چون دروغ نمیگویند. اگر حالشان خوب باشد میشکفند، اگر نه، آرام میمیرند. هیچوقت ادای زندهها را درنمیآورند. چقدر صادقانه است این سکوتشان.»

«دستم را روی گلبرگها میگذارم و چشمهایم را میبندم. انگار دستِ مادربزرگِ رفتهام را گرفتهام؛ همان گرما، همان آرامش، همان بوی بهشت.»
«یک روزی میفهمم چرا هر بار که گریهام میگیرد، ناخودآگاه سمت گلدان میروم و برگهایش را نوازش میکنم. انگار گلها تنها موجوداتیاند که غمم را میفهمند و قضاوت نمیکنند.»
«خسته که میشوم، به گلها نگاه میکنم و با خودم میگویم: همین که امروز باز هم شکفتی، یعنی دنیا هنوز ارزش نفس کشیدن دارد. ممنون که هستی، حتی اگر فقط تو باشی.»
متن های احساسی درباره گل و حس آرامش
«گلها را آب میدهم تا تو را فراموش نکنم. هر قطره آب که میریزم، انگار اشکِ توست که دوباره برمیگردد و میگوید: هنوزم دوستت دارم.»
«دیشب خواب دیدم تو برگشتی، یک شاخه رزِ سفید دستت بود. بیدار شدم، رز روی بالشم نبود… ولی بوی تو هنوز تو اتاق بود. گلها دروغ نمیگویند، حتی تو خواب.»
«میدانی چرا گلها زود میمیرند؟ چون نمیخواهند ببینند ما چطور با خاطرههایشان زندگی میکنیم. آنها میروند تا ما بمانیم و آرامآرام با غمشان کنار بیاییم.»
«تو رفتی و من هنوز هر صبح گلدان را میچرخانم سمت نور. انگار هنوز منتظر دستهای توام که بیایی و بگویی: «بذار این یکی رو بیشتر دوست داشته باشم.»»
«گاهی یک گلِ پژمرده را برمیدارم و بین صفحات کتاب میگذارم. میدانم خشک میشود، ولی حداقل تا ابد بین همان صفحهای میماند که تو برایم خط کشیده بودی.»
«به گلها میگویم: شما خوشبختید، وقتی میمیرید همه گریه میکنند و شما را زیبا یادشان میماند. ما که میمیریم، فقط چند نفر آه میکشند و بعد فراموشمان میکنند.»
«عطر گلِ شببو فقط شبها میآید. مثل بعضی آدمها… فقط وقتی همهچیز تاریک است، میآیند و دلت را پر از آرامش میکنند، بعد صبح که میشود، دیگر نیستند.»
«دلم میخواست به جای قلب، یک گلِ کاکتوس داشتم. خارهایش همه را دور میکرد، اما حداقل هر چند سال یک بار، یک گلِ کوچک و غریب میداد… و کسی میفهمید که هنوز زندهام.»
«گلِ خریدم از دستفروشِ کنار خیابان خشک شد. گفتم حیف شد. بعد یادم آمد تو هم همینطور بودی؛ چند روز زیبا بودی، بعد آرام رفتی و من هنوز دارم حیفم میشود.»
«خدا را شکر که گلها هستند. وگرنه ما آدمها چطور یادمان میماند که زیبایی گاهی فقط چند روز مهمان است… و باید با تمام وجود عاشقش شد قبل از اینکه برود.»
عکس نوشته گل و آرامش
«هر شب قبل خواب به گلهایم میگویم: اگر فردا من نبودم، شما به جای من نفس بکشید. آنها با تکانِ آرام برگهایشان جوابم را میدهند.»
«تو که رفتی، گلها تنها دوستانی شدند که از من نپرسیدند «حالت چطوره؟» فقط بودند، ساکت، با عطرشان به من میگفتند: ما میفهمیم.»
«دیشب یکی از گلهایم غنچهاش را باز کرد. آنقدر آرام که صدای باز شدنش را شنیدم. دلم خواست مثل او باشم؛ بیصدا، بیادعا، فقط شکفتن.»
«گاهی گلبرگهای ریختهشده را جمع میکنم و کف دستم میریزم. بعد فوت میکنم تا پراکنده شوند. انگار دارم تو را دوباره از دست میدهم… ولی این بار خودم انتخاب میکنم.»
«مادرم میگفت گلها روح دارند. من تازه فهمیدم وقتی یکی را خیلی دوست داشته باشی، روحش میآید تو گلدان خانهات ساکن میشود. برای همین است که هنوز با گلها حرف میزنم… با تو.»
«میدانی چه چیزی از مرگ هم تلختر است؟ دیدنِ پژمرده شدنِ گلی که با امید زیاد خریده بودی. انگار یک تکه از آیندهات جلوی چشمت میمیرد.»
«یک گلِ سرخ کاشتند روی سنگت. هر بار که میروم سراغت، اول به گل آب میدهم، بعد با تو حرف میزنم. میترسم اگر گل بمیرد، دیگر راهی برای رسیدن به تو نداشته باشم.»
«گاهی دلم میخواهد مثل گلِ لاله باشم؛ یک بار در زندگیام با تمام وجودم قرمز شوم، همه را مبهوت کنم، بعد آرام بروم زیر خاک و برای همیشه قصهام تمام.»
«تو رفتی و من یاد گرفتم با گلها گریه کنم. اشک که میریزم روی خاک گلدان، انگار دارم به تو میگویم: ببین، هنوز هم دلم برایت میسوزد.»
«به گلهایم قول دادم دیگر عاشق نشوم. گفتم: فقط شما بمانید پیشم، شما که خیانت نمیکنید، شما که وقتی میروید، حداقل بویتان میماند.»
«دیشب خواب دیدم در یک دشت پر از شقایق ایستادهام و تو از دور میآیی. بیدار که شدم، یک شقایقِ کوچک روی بالشم بود. هنوز هم نمیدانم واقعاً خواب بود یا تو واقعاً آمدی.»
«گلها تنها موجوداتی هستند که مرگشان هم زیباست. ما آدمها حتی مردهمان هم زشت میشویم.»
«هر بار که میخواهم خودم را تمام کنم، به گلدان نگاه میکنم. فکر میکنم اگر من بروم، چه کسی به این بچهها آب بدهد؟ بعد میمانم… فقط به خاطر چهار تا برگ سبز.»
«دلم یک گلخانهی کوچک میخواهد، پر از گلهای بینام، که هیچکس نپرسد چرا اینقدر غمگینند، فقط بویشان را بشنود و آرام بگیرد.»
«خدا به گلها عمر کوتاه داد، ولی به ما خاطره داد. برای همین است که هر بار یک گل میبینم، تو را یادم میآید… و اشک، خودش میآید.»
هر وقت گفتی «بازهم»، من هستم.
حتی اگر تا صبح شود.
حتی اگر فقط من و این گلها بمانیم و تو. 🌿🖤
زندگی مانند گلی است که عشق برای آن عسل است
کاش می توانستیم معجزه رویش یک گل را به وضوح ببینیم
بی شک در آن لحظه تمام زندگی مان متحول می شد
گل ها زیبایی را برای جهان زمزمه می کنند،
حتی وقتی پژمرده و آویزان شده و دچار خزان می شوند.
عشق را در قلب خود نگه دارید
زندگی بدون عشق
مانند باغ بدون نور خورشید است
که گل ها در آن می میرند
صرفا زندگی کردن کافی نیست
هر کس باید آفتاب، آزادی و یک گل کوچک برای خودش داشته باشد…
حتی زیباترین گل ها هم یک روز از بین می روند
و این شیوه طبیعت است تا به ما آموزش دهد که هیچ چیز جاودانه نیست.
The earth laughs in flowers
زمین غرق در گل می خندد…
طبیعت باعث می شود بفهمید زندگی چیست…
گل،
بی طرف ترین چیز در طبیعت نیز،
ریشه در زمین و خاک دارد…
جذبه گل در تناقضات آن است:
ظاهر ظریف و حساس اما عطر قوی،
اندازه کوچک اما زیبایی بیش از اندازه،
زندگی کوتاه و تاثیر طولانی مدت …
اگر بتوانیم اعجاز در یک شاخه گل را به وضوح ببینیم کل زندگی ما تغییر می کند.
با چند گل در باغم،
نیم دو جین عکس و تعدادی کتاب،
من بدون هیچ غبطه و حسرتی زندگی خواهم کرد.
گل ها همیشه افراد را بهتر، شادتر و امیدوارتر می سازند
آن ها نور، غذا و داروی روح هستند…
زندگی مانند یک باغ گل رز است
مراقب خارهای آن باشید
و گرد و غبارهای روی آن را تمیز کنید..
گل اگر خار نداشت
دل اگر بی غم بود
اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود
زندگی
عشق
اسارت
قهر و آشتی
همه بی معنا بود

یک گل بدون آفتاب نمی تواند شکوفا شود
همان طور که انسان بدون عشق نمی تواند زندگی کند
ممکن است گل های زیادی در زندگی هر فرد وجود داشته باشد
اما فقط یک گل رز وجود دارد که واقعی است
زندگی خالی نیست
مهربانی هست
سیب هست
ایمان هست
آری تا شقایق هست زندگی باید کرد
بی تو در سینه ی من دل دیگه جایی نداره
زندگی بی گل روی تو صفایی نداره
از غم دوری تو ای گل یکدونه ی من
دردی افتاده به جونم که دوایی نداره
قــــــلـمت را بردار
بنویس از همه خوبیها، زندگی، عشق، امید
و هر آن چیز که بر روی زمین زیبا هست
گل مریم، گل رز
بنویس از دل یک عاشق بی تاب وصال
از تمنا بنویس
از دل کوچک یک غنچه که وقت است دگر باز شود
از غروبی بنویس که چو یاقوت و شقایق سرخ است
بنویس از لبخند
از نگاهی بنویس که پر از عشق به هر سوی جهان می نگرد
قــــــلـمت را بردار، روی کاغذ بنویس:
زندگـی با همه تلخی ها شیریــن است
زندگی باید کرد
گاه با یک گل سرخ
گاه با یک دل تنگ
گاه با سوسوی امیدی کمرنگ
زندگی باید کرد
گاه با غزلی از احساس
گاه با خوشه ای از عطر گل یاس
زندگی باید کرد
گاه با ناب ترین شعر زمان
گاه با ساده ترین قصه یک انسان
زندگی باید کرد
گاه با سایه ابری سرگردان
گاه با هاله ای از سوز پنهان
گاه باید روئید
زندگی همین است …
به یک گل می ماند که شاد و خندان
توی چمن شکفته می شود ؛ یک بز
سر می رسد ، می بلعدش و همه چیز
تمام می شود !
در این دنیا،
سخت ترین خار ها، گل
و زیباترین گل ها، خار دارند.
هیچگاه خار را فراموش نکن و هیچگاه گل را از یاد مبر….
گل رز هنگامی که
تازه در حال جوانه زدن است، زیباتر است،
و امید، هنگامی که از دل ترس می آید،
پر نور تر است
ایمان آوردم
عاقبت از بهار
گل سرخی
به یادگار خواهد ماند
گل سرخی که
آرزو داشت
یک روز
در میان موهای تو
در باد
برقصد
گل ها
آوای دلنشین زمین هستند
که از دهان زمین به بیرون تراوش می کنند
بی آن که صدای زمینی داشته باشند