در این بخش از سایت ادبی و هنری روزانه چندین کپشن بی خوابی را برای شما دوستان قرار داده‌ایم. این متون غمگین و احساسی مناسب دوستانی هستند که می‌خواهند کپشنی خاص برای خود انتخاب کنند. در ادامه همراه ما باشید.
کپشن و متن استوری درباره بی خوابی
فهرست مطالب
به خاطر هیچ کس
بیدار نمانید
بی لیاقت ها آرام خوابیده اند
مرگ انسان زمانیست
که نه شب بهانه ای برای خوابیدن دارد
و نه صبح دلیلی برای بیدار شدن
یه شبایی هست
که دلتنگی به خستگی غلبه می کنه
و نتیجه اش میشه بی خوابی
شانه های تو بوی مزرعه ی قهوه می دهد
تمام بی خوابی های من تقصیر توست
زندگی درد قشنگی ست به جز شب هایش
که بدون تو فقط خواب پریشان دارد
حال بی خوابی چشم من، چه می داند کسی
کو چو اختر هر شبی تا صبحدم بیدار نیست
دلم برای تویی تنگ است
که آرام خوابیده ای
و نمیدانی چه عذابیست
به شوق دیدنت در خواب
بی خواب شدن یعنی چه
تو واقعيت دارى
مثل قهوه
مثل بى خوابى
و يا شايد خيال باشى
مثل فال
مثل خواب
تو چه واقعيت باشى چه خيال
كامم از نبودن تو تلخ مى شود
جملات زیبا درباره بی خوابی
من گریه کرده ام
زجه زده ام
بی خوابی کشیده ام
برای خیلی چیز ها
برای نداشتن ها
نرسیدن ها
نتوانستن ها
نشدن ها
و باور کن که هیچ چیز با اشک های من درست نشد
چیزی که قرار است بشود می شود رفیق
چه سخت بگیری و چه آسان !
امشب به جمال او پرورده شود دیده
ای چشم ز بیخوابی تا غم نخوری امشب
خوابیدن سخته
وقتی با افکارت تنهایی
تنهایی و بیخوابی سهم همه ی ما از این زندگیه
بی خوابی آدمو اذیت نمیکنه
فکر اون آدم پستی که
باعث بی خوابیت شدہ
اما خودش راحت گرفته خوابیدہ آدمو روانی میکنه
شب های بی خوابی
برای عاشقان است و تنهایان!
هر شب بی خوابی
تقدیر من میشد
اگر…
تو را جای ماه
در آسمان می‌نهادند…
بی خوابی های هر شب من
از اونجایی شروع شد که دیگه خواب،
جواب خستگی هامو نمیداد 🚶🏻♀️
می گویم بی خواب شده ام
می گوید به من فکر کن
تا خوابت ببرد
نمی داند دلیل بی خوابی من
چشمان دیوانه ی اوست
بی خوابی ام را یک شب در آغوش تو چاره می کنم
عشق من بی تابی ام را چه کنم
و شاید بزرگ ترین دلیل بی خوابی های شبانه
این است که یک دنیا حرف داری
اما برای گفتنش نه دلیلی داری نه گوش شنوایی
دوباره شبست و دوباره بی خوابی
درآسمان دل من، فقط تو بیداری
هجوم فکر تو درسر پریده خوابم را
بگو که توبی من چگونه می خوابی
متن غمگین بی خوابی برای کپشن
ای شب ز می تو مر مرا مستی نیست
بی خوابی من گزاف و سردستی نیست
خوابم چو ملک بر آسمان پریده ست
زیرا جسدم بسی درین پستی نیست
دیشب به سیل اشک ره خواب می‌زدم
نقشی به یاد خط تو بر آب می‌زدم
ابروی یار در نظر و خرقه سوخته
جامی به یاد گوشه محراب می‌زدم
بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال
خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا
قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
چه خیال‌ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
به چه دیر ماندی ای صبح که جان من برآمد
بزه کردی و نکردند مؤذنان ثوابی
ای خواب به جان تو زحمت ببری امشب
وز بهر خدا زین جا اندرگذری امشب
هر جا که بپری تو ویران شود آن مجلس
ای خواب در این مجلس تا درنپری امشب
امشب به جمال او پرورده شود دیده
ای چشم ز بیخوابی تا غم نخوری امشب
آیا بود که یک شب ناخوانده بی رقیبان
چون بخت ناگهانی ناگه ز در درآنی
بی خواب و خوردم از غم ای بخت من چه خسبی
چون نیست بی تو عمرم ای عمر من کجایی
شب بی خوابی برای کپشن
باز شب آمد
نشستم
جام بی خوابی به دستم
مست مستم
دل به رویای تو بستم
چه کنم تقصیر من نیست
گر چنین عاشق پرستم
“فری ناز آرین فر”
دلم خون شد
چه آشفته
چه دیوانه
چه داغون شد
یکی گل بود
بردندش
به سوی میله های زجر و بی خوابی
-“فدای تو
چرا اینگونه بی خوابی؟”
“فری ناز آرین فر”
جز نقش تو در نظر نیامد ما را
جز کوی تو رهگذر نیامد ما را
خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت
حقا که به چشم در نیامد ما را
حافظ
تمام ترسم از این است
که یک شب
بخواهی که به خوابم بیایی و من
همچنان به یادت
بیدار نشسته باشم
بخیر که هیچ
بـه صبح برسد
شب‌هایم
کافی‌ست
ساناز یوسفی
بیدار شو!
من تمام شب را
با لالایی عشق تو
بیدار مانده ام
بیدار شو!
هرچند نمیدانم..
خواب هایت را با که شریک میشوی..
اما هنــــــوز
شــریک تمام بیخوابی های من تــویی…
تو کی بودی که غروبت شب ممتد ترانه س؟
پلکای بسته ی چشمات ‚ واسه بیداری بهانه س
رنگ صدات رنگ نگاه ما بود
صدای تو پناه واژه ها بود
به شوق آمدن صبح
شب را بیدار ماندم،
تا زودتر از آفتاب
به چشم های تُ وارد شوم.
و بی تابانه بگویم؛
امروز بیشتر از دیروز
دوستت دارم
هیچ انسانی
بدون شب بخیر
تا صبح بیدار نمانده
اما گاهی انسان‌ها
بـه یاد یک شب بخیر
سالها بیداری می کشند
نرگس حریری
شب بخیر را نباید تایپ کرد
شب را باید زل زد در چشمانش
دستى کشید لاى موهایش
و هرم نفس‌هایش
و ان وقت گفت:
شب بخیر
علی قاضی نظام
روز مثل همیشه
در پنجره به تاریکی گرایید
و شب شد
به نور چراغ
در شیشه خیره شدم
و در اعماق
تنهایی را دیدم
جان دلم
بی حوصله ام
و خواب به چشمانم نمی آید
منتظر دیدار آن چشم های روشنم
تا بار دیگر جان گیرم
یکی از لذت هایي کـه دخترا هیچوقت نمیتونند تجربش کنند
اینه کـه نصف شب ساعت 1 خوابت نمیبره وبی حوصله
ازاین پهلو بـه اون پهلو میشی بعد یهو دوستت زنگ بزنه
بگه خوابم نمیبره میام دنبالت بریم بیرون
واقعا چـه کیفی داره داشتن یه همچین دوستایی
نیمه شب بود و غمی تازه نفس
ره خوابم زد و ماندم بیدار
ریخت از پرتو لرزنده ی شمع
سایه ی دسته گلی بر دیوار…
از آرزوی خیال تو روز دراز
در بند شبم با دل پر درد و نیاز
وز بی خوابی همه شب ای شمع طراز
می گویم کی بود که روز آید باز
فکر نکنی که خورشیدی، نه عزیزم!
خورشید نیستی چون خورشید شب ها نیست
و گل های آفتابگردان را به حال خود می گذارد.
صوفی ار باده بـه اندازه خورد نوشش باد
ور نه اندیشه اینکار فراموشش باد
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد
بـه غلامی تو معروف جهان شد حافظ
حلقه بندگی زلف تو در گوشش باد
جیرجیرک ها یک کلمه بیشتر ندارند….
با همان یک کلمه هم بی شک
چیزی جز دوستت دارم نمی گویند؛
دیوانه که نیستند….
کدام حرف را می شود تا صبح بیدار ماند
و این همه تکرار کرد!!!