در این بخش از سایت ادبی و هنری روزانه قصد داریم پندهایی از بودا را برای شما دوستان قرار دهیم. بودا فیلسوف و مرتاض بزرگ هندی بود که تاثیر بسیار عمیقی را بر روی فلسفه شرق گذاشته است. این پندها قطعا به درد شما دوستان خورده و در زندگی نیز یاری دهنده شما خواهد بود. با ما باشید.
درسهایی از بودای بزرگ
سه چیز پنهان نمیشود: خورشید، ماه، حقیقت
هیچ چیز بدتر از عادت کردن به شک و تردید وجود ندارد. شک بین مردم تفرقه میاندازد و مانند سمی، دوستیها را از بین میبرد و روابط را خراب میکند. شک یک خار است که باعث میشود شمشیرها کشیده شوند.
برای لذت بردن از سلامتی، برای بخشیدن شادی به خانواده خود، برای ایجاد صلح. باید ابتدا کنترل ذهن خود را به دست بیاوریم. اگر کسی بتواند ذهن خودش را کنترل کند، میتواند راه روشن فکری را بیابد. در نتیجه آن تمام عقل، کمال و فضیلتهای جهان به او میرسد.
شما میتوانید تمام جهان را جستجو کنید تا کسی را پیدا کنید که سزاوار عشق و محبت بینهایت شماست. اما هیچ وقت نمیتوانید آن را پیدا کنید. چون او کسی نیست جز خود شما. شما از هرکس دیگری سزاوارتر هستید برای محبت خودتان
همانطور که گنجها از زمین بیرون میآیند. فضیلتها نیز از اعمال خوب خارج میشوند و حکمت از ذهن پاک و صلحآمیز پدیدار میشود. برای اینکه بتوانید با خیال راحت از پیچ و خمهای زندگی عبور کنید. شما نیاز به نور فضیلت و هدایت حکمت دارید.
وقتی شما شروع به حفاری کنید، هیچ نشانهای از آب وجود ندارد. بلکه فقط خاک و سنگ است که جابجا میکنید. اما اگر خوب این کار را انجام دهید سرانجام به آب پاک و خالص میرسید.
نفرت با نفرت متوقف نمیشود بلکه فقط با عشق پایان مییابد و این یک اصل ابدی است
هر آنچه که فکر می کنید،
بدان تبدیل می شوید.
آنچه را که احساس می کنید،
به خود جذب می نمایید.
هر آنچه را که متصور می شوید،
خلق می کنید…
جملات زیبای آموزنده بودا
چهار حقیقت با شکوه:
_ رنج وجود دارد
_ رنج علت دارد
_ رنج به مرحله توقف میرسد
_ راهی به سوی این آزادی وجود دارد
بودا
اگر شخصی باعث رنجش شما شد،به این دلیل است که خود در اعماق وجودش رنج می کشد،و رنج او لبریز میشود. بنابراین او مستحق مجازات نیست،بلکه نیازمند کمک است،این همان پیام او برای شماست
آدمی باید چون گل نیلوفر باشد که از لای و لجن بر می آید، به سطح آب می رسد و از آنجا چشم به آسمان می دوزد
خشمگين ماندن
مانند آن است كه تكه ذغال داغى را در دستانت بگيرى تا به سمت كسى ديگر پرتابش كنى؛
كسى كه اول ميسوزد خودِ تو هستى…
هرآنچه آمد، بگذار بیاید.
هرآنچه ماند، بگذار بماند.
هرآنچه رفت، بگذار برود.
کشتن هر حیوانی قتل است.
اگر مي خواهى بدانى چه بوده اى،
بنگر كه كيستى.
اگر مي خواهى بدانى چه خواهى شد،
بنگر كه اكنون چه مي كنى…
بودا
فکر کن همه آدمها به جز تو روشنفکر هستند.
همه آنها معلم تو هستند
و هریک برای رشد تو کاری انجام میدهند.
بیدار شو!
چون شاهدی باش بر اندیشه هایت.
تو همه آن چیزی هستی که مشاهده می کند،
نه آن چیزی که مشاهده می کنی…
یکی از مهمترین وظایف حکمران ِ یک سرزمین این بود که از بروز فقر جلوگیری کند. توجه صرف به امنیت، موجب اهمال در مبارزه با فقر میشود که در این صورت به گونهای اجتنابناپذیر عدهای مرتکب دزدی خواهند شد و همین امر موجب وخامت وضعیت اجتماعی میشود.
این دیدگاه متداولتر بود که اعمال (کارمای) زندگیهای سابق، کیفیت زندگیِ فعلی را مشخص میکند، همچنانکه کارهای فعلی بر شرایط زندگیهای آتی اثر گذار خواهد بود.
ایش رنج است، پیری، بیماری و مرگ رنج است، غم و اندوه، یأس، افسردگی، درد و بیتابی رنج است، دلبستگی به آنچه دلخواه است رنج است، دل بر کندن از آنچه دلخواه است رنج است {…} حقیقت دوم به سرچشمۀ رنج میپردازد: گرایش انسان به شدن (هستی) است که به زادمان دوباره میانجامد و این گرایش آمیخته به لذت و عطشی است که در هر کجا به دنبال ارضای خویش است؛ به عبارت دیگر میل مفرط یا عطش برای لذت بردن و تمایل برای زیستن.
«با همۀ موجوداتِ زنده، خواه ضعیف و خواه قوی، بلند و کوتاه، چاق و لاغر، بزرگ و کوچک، مرئی و نامرئی، دور و یا نزدیک، به دنیا آمده و یا هنوز زاده نشده باید به درستی رفتار کرد. با همۀ جانداران همچون مادری رفتار کنید که با چنگ و دندان از تنها فرزندش پاسداری میکند.»
بر اساس تقسیمبندی غربی، آموزههای گوتمه بخشهای گوناگونی دارد: چهار حقیقت شریف و اصل پیدایش مشروط (علیتی) به معنای تفسیری از وجود و بازپیدایی و راههای هشتگانه همچون وسیلهای برای دستیابی به رستگاری. او مشاوری خردمند و پایهگزار یک مکتب اخلاقی ویژه بود و به همین سبب بیاناتش بر جامعه اثر بیشتری میگذاشت. اگرچه فلسفه، مذهب و جامعه مفاهیمی هستند که در دورۀ گوتمه تعریف مشخصی نداشتند اما بر اساس برداشتهای امروزی سه بخش بعدی آموزههای او از این دیدگاه مورد بررسی قرار میگیرند.
هنگامی که فیل جنگی با پاها و دستها، با سر و گوش و دم میجنگد اما در همان حین مراقب خرطوم خود نیز هست، پیلبان میفهمد که فیل هنوز دست از زندگی نشسته است. اما هنگامی که فیل خرطومش را هم وارد عمل کند و با آن بجنگد، پیلبان میفهمد که فیل از زندگی قطع امید کرده و اکنون قادر به انجام هر کاری هست. به همینگونه کسی که از دروغهای آگاهانه نهراسد، قادر به انجام هر کار زشت دیگری هم هست. بنابراین بدان که من حتی به شوخی هم دروغ نخواهم گفت.
«دلیل اینکه میگویم هر آنچه را که احساس میکنیم توأم با رنج است، ناپایداری همۀ چیزهای مشروط است».
انسان نا آگاهی که خود مغلوب گذر عمر، بیماری و مرگ میباشد، بدون ان که بتواند از چنگ آن رهایی یابد، هنگام رویارویی با فردی سالخورده، بیمار و یا مرده، افسرده، وحشتزده و مشمئز میشود اما هرگز نمیخواهد بپذیرد که همین موارد برای شخص خودش هم پیش آمده و اتفاق خواهد افتاد. اما من هم اسیر سالخوردگی، بیماری و مرگ هستم و راه گریزی از آنها ندارم. وقتی خود من مغلوب سالخوردگی، بیماری و مرگ هستم و توان گریز از آنها را ندارم، هنگام دیدن فردی سالخورده، بیمار و یا مرده، آزردهخاطر شوم، به وحشت بیفتم و یا متنفر شوم، درست نیست
هنگامی که انسان از طریق ژرفاندیشی در مییابد که جسم، تنفس، احساس و تفکر قائم به ذات نیستند بلکه محصول پدیدههای دیگری میباشند، سرانجام رستگاری تحقق خواهد یافت. رهایی و رستگاری پدیدهای است که قابل تجزیه و تحلیل نیست، دهرمه است که گوتمه آن را نیروانا مینامید. معنای واقعی این واژه در اصل خاموش کردن آتش است. گوتمه آن را به مفهوم خاتمه یافتن همۀ پریشان سازها و آشفتگیها استفاده میکند. رهایی از حرص، آز، کینه و خودپسندی نیروانا نامیده میشود.
او مردم را از تعصب نهی میکرد و باور داشت که چسبیدن متعصبانه به باورهای شخصی مانعی اساسی در راه رسیدن به رستگاری و رهایی محسوب میشود. (۱۱۴) خود او در خطابههایش به تمام موضوعات بنیادین فلسفی اشاره میکند اما اهمیت ویژهای برای آنها قائل نیست و هرگز آنها را بهصورت یک جهانبینی صرف مورد بررسی قرار نمیدهد و یا آنها را حکم و اصل نمیداند.
گوتمه اشخاصی را که سعی داشتند چیزی را ورای مرز آگاهی و شناخت انسان توضیح دهند به سخره میگرفت و آنان را همچون نابینا و یا مجروحی میدانست که نجاتش را منوط به پرسشهای نامفهوم و بیمعنی میکرد. او گفتههای خود را نه تفسیری بر جهان هستی بلکه راهی برای رسیدن به رهایی و رستگاری به شمار میآورد. آنها را همچون زورقی میدانست که تنها به درد گذشتن از عرض رودخانه میخورد و به خودی خود فاقد هر گونه فایدهای است.
پند و درس زندگی بودا
گوتمه آگاهانه از شرامنهها و برهمنانی که در مورد آغاز و پایان دنیا و محدود و نامحدود بودن آن، سرآغاز انسان و حیات پس از مرگ، تئوریهای نظری ارائه میکردند، دوری میکرد. او آنها را با نابینایانی مقایسه میکرد که هر کدام قسمتی از بدن یک فیل را لمس کردند تا شکل واقعی آن را حدس بزنند. یکی از آنها بر اساس شکل دم، دیگری بر اساس شکل پا و آن یک بر اساس شکل گوش حیوان در مورد آن اظهار نظر کردند. (۱۱۰) بنا به این داستان تمثیلی، هر تفسیری از این دنیا و انسانها کاری بیهوده و با توجه به ناپایدار بودن دنیا وقت تلف کردن است. تنها انسانی دیوانه از خود میپرسد که: آیا من سابقا بودهام یا نه؟ من سابق بر این چه بودهام؟ {…} در آینده چه خواهم بود؟ آیا خواهم بود یا نخواهم بود؟
یکی از همعصران گوتمه به نام پورنه کسیپه، بیحاصلی پایبندی به اصول اخلاقی را چنین توصیف میکرد: «کسی که ظلم میکند و زیر بار ظلم میرود، آزار میرساند و زیر بار آزار میرود، باعث اندوه و بدبختی میشود، زور میگوید و زیر بار زور میرود، موجود زندهای را به قتل میرساند، چیزی را به ناحق تصاحب میکند، به خانههای دیگران دستبرد میزند و اموال دیگران را به غارت میبرد، دزدی میکند، خیانت میکند، زنی را اغفال میکند و دروغ میگوید، مرتکب هیچ گناهی نمیشود. کسی که در امتداد ساحل شمالی رود گنگ پیش میرود و با گشادهدستی صدقه میدهد و دیگران را نیز به صدقه دادن تشویق میکند، کار خیری انجام نداده و بابت آن پاداشی هم نمیگیرد.»
“بیایید با شادکامی زندگی کنیم، ما که چیزی نداریم. بیایید شادی خوراک ما باشد، همچون خدایان نورانی… سلامتی بزرگترین موهبت است، رضایتبخشی بزرگترین سرمایه است، اعتماد بهترین نوع رابطه است و نیروانه بزرگترین شادی است؛
“هر چیزی خاستگاهی دارد و خاستگاه رنج، تشنگی است؛ یعنی طلب و شهوت که مایل به اینجا و آنجاست. هر چیزی که در جهان عزیز و لذتآورست، تشنگی از آنجا پیدا میشود؛ خاستگاه رنج آنجاست
و این سکوت، سکوتِ مقام فنا خواهد بود، آن جا کهیگانه چارهی ناچارِ سالک، ماهی شدن در ژرفای دریایِ عدم است…