شب با وجود تاریکی دل انگیزش، زیباست. زیبایی خاصی دارد و شاعران و نویسندگان بسیاری این تصاویر زیبا را مکتوب کردهاند. در این بخش از سایت ادبی و هنری روزانه قصد داریم چندین شعر و متن کوتاه در مورد شب را برای شما دوستان قرار دادهایم. با ما باشید.
جملات زیبا درباره شب
دلم تنگه مثال کوچه ی شب؛
که در آن نیست، یک دم لغزشِ لب؛
تبِ تنهایی و، حسٌ غریبی،
شده، شورشگر حالِ من اغلب!
دلم سفر میخواهد
با حالی که خوش باشد
لب هایی که بخندد
دلی که آرام باشد
شب
موسیقی
تو
و جاده ای که هیچ پایانی نداشته باشد
شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی
غنیمت است چنین شب که دوستان بینی
روز
آنتراکت شب است
چو شب به راه تو ماندم که ماه من باشی
گر چه شب تاریک است
دل قوی دار / سحر نزدیک است
تو نمی دانی شب چه هراس انگیز است
در غیاب تو و آغوش تو تنها ماندن
هیچ شبی پایان زندگی نیست. از ورای هر شب دوباره خورشید طلوع می کند و بشارت صبحی دیگر می دهد این یعنی امید هرگز نمی میرد
هزار شب به سحر آمد و سحر شد شام
ولی شبی که تو رفتی، سحر نگشته هنوز
ناگهان پنجره پر شد از شب
کاش “خیالت ”
هر “شب” مهمانم نبود
این پریشان حالی و
دیوانگی با ” من” نبود …!
مثلا وسط این شبگردی ها…
یهو اتفاقی تو خیابون ببینیش\
اتفاقی بخوری تو بغلش\
اتفاقی بگی:
دوستت دارم:\)
اتفاقه دیگه..!
خواب زندگی می دیدم
شب بیدارم کرد.
بچرخ ای چرخ گردون و سوا کن ناکسان را
بزن غُره بر این افلاک و بیدار کن جهان را
نمیدانم چرا هر شب…
هوای چشم مــــن بی تــــو….
کمی بارانی و سرد است…
شب اگر باشد و
مِی باشد و
من باشم و تو
به دو عالم ندهم
گوشه ی تنهایی را
شب بود و ستاره بود و من بودم و ماه
شب ماند و ستاره رفت و من ماندم و راه
عکس نوشته زیبا درباره شب
گُل از پیراهنت چینم که زلف شب بیارایم
چراغ از خندهات گیرم که راه صبح بگشایم
شب بود و
شمع بود و
من بودم و غم….
شب رفت و
شمع سوخت و
من ماندم و غم….
در حوالیِ من خیلی وقت است که خورشید،
در پس ِتاریکیِ شب ها نتابیده!
از آن زمان که طنین ِصدای تو
جایش را به سکوتِ خانه داد،
شب شد، و تا ابد تاریک ماند…
گاهی اوقات همه چیز میشه
یک خط ، یک افق و نارنجی غمگین
گاهی هم شب است هم روز
شب همه ی ما یکی بود
اما تاریکی هایمان فرق داشت.
و تمام شب . . .
مویرگ هایش در حسرتِ آغوشِ وی
میل به پارگی داشتند . . . !
غم جهان چنان بسیار
اما
دیده به شوق دیدنت بیدار
شب گذر نکرد اینسان
از بلندای روزگارانم
تب های من پُر از، بهانه ی عشق ست!
لب های من پُر از، ترانه ی عشق ست!
شب های من پُر از، ستاره ی احساس؛
دنیای من پُر از، جوانه ی عشق ست
شب اتفاقِ قشنگیه
اگه تو ماهِ من باشی
شب هیچوقت برای ما شب نبود
نامادری سنگدلی بود که با خاطرات هر شب
ما را کتک میزد.
آدم های دوازدهِ شب به بعد
را جدی نگیرید خودشان نیستند
کودکِ احمق درونشان است …
شده دلتنگ بشوی
چاره نیابی جز اشک
من به این چاره ی بیچاره دچارم هر شب 🥺 💔 🖤
مگر می شود شب را دوست نداشت ؟!
وقتی تمامِ دغدغه ها خوابیده اند
وقتی آدم فراموش می کند
کجایِ جهان ایستاده و
چقدر غمگین است …
در پایان روز آن هنگام که خورشید قصد رفتن ز این دیار میکند ماه می آید تا به رسم معرفت همدم شب طولانی من شود…!
شب چنان گریه کنم بی تو
که همسایه به روز
دست من گیرد و
بیرون کشد از آب/ مرا
همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت
آنچه در خواب نرفت چشم من و یاد تو بود
تا شب نروی روز به جایی نرسی
این جاده به رفت به دیار بی کسی
من از نهایت شب حرف میزنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف میزنم
اگر به خانۀ من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچۀ خوشبخت بنگرم
متن خاص درباره شب
شده آیا؟
که شبی تا خود صبح فکر کنی؟
من پر از فکر توام هر شب خود را تا صبح…!
بعد از تو
زمین ب چرخشش ادامه داد
آسمان ب شب و روزش
فصل ها ب تغییرشان
اما حال من همانگونه ساکن
در سیاهی شب و
در سرمای زمستان باقی ماند!-
شب
چه زیبا شبی ست
پرسه زدن زیر چتر بوسه هایی
که باران
از چشمان تو آواز سر می دهد
شبگردی باد بی قرار را
هنگامی که دست روزگار سنگین
و شب
بی آواز است
زمان عشق ورزیدن و اعتماد است
و چه سبک است دست روزگار
و چه پر آواز است شب
هنگامی که آدمی عشق می ورزد
و به همگان اعتماد دارد
قصه اینجاست
که شب بود و هوا ریخت به هم
من چنان درد کشیدم
که خدا ریخت بهم…
کاش
جای ماه بودم
انگشت نمای شب تو
عشق یعنی
چون خورشید تابیدن بر شب های دوست
و چون برف ذوب شدن بر غم های دوست
شب همیشه به تمامی شب نیست
چرا که من میگویم
چرا که من میدانم
که همیشه در اوج غم
یک پنجره باز است
پنجرهای روشن
و همیشه هست
رویاهایی که پاسبانی میدهند
آرزویی که جان میگیرد..
هرچند من ندیدهام این کورِ بیخیال
این گنگِ شب
که گیج و عبوس است
خودرا به روشنِ سحر
نزدیکتر کند
لیکن شنیدهام که شبِ تیره،هرچه هست
آخرز تنگههایِ سحرگه گذرکند
و فنجانی قهوه ی تلخ
می پاشم
بر چهره ی اندوه گرفته ی شب
که خواب از سرش بپرد شاید
و بیاد بیاورد
هر آنچه افسوس
که در من است
افسوس
که اندوه شب را
هیچ قهوه ای بهم نمیزند
جز نگاه هوسباز تو …
متن شب برای استوری
با دو قلب لبریز از عشق و محبت در عطر بوی گلها در پر شکوهترین شب زندگی خود بزمی ترتیب داده اند
مقدم گلبارتان را به دیده منت ارج می نهیم
شب ، راه گم می کنم
در خمِ گیسویت
و پیدا می شوم هر روز
در صبحِ چشمانت
الان دیگه سخت ترین کار دنیا ،
صبحها بیدار شدن نیست،
شبها خوابیدنه..
ای دل صبور باش و مخٖور غم که عاقبت
این شام، صبح گردد و این شب سحر شود
شب ها چشمم را نه،
یادت را می بندم،
و به خواب نه،
به تو خواهم رفت…
و پاییز در انتظار زمستان بود
و شب در انتظار روز
و عشق در انتظار عشق..
شب ها آرامشی دارند
از جنس خدا
پروردگارت همواره
با تو همراه است
امشب از همان شب هایی ست
که برایت یک
شب بخیر خدایی آرزو کردم…
شب که می شود؛
[هر چقدر بخواهی]
گل های پنج پَر
در دامن آسمان سوسو می زنند!.
هر جا که هستی حاضری از دور در ما ناظری
شب خانه روشن می شود چون یاد نامت می کنم
شب
منم
آن زن سیاه پوشُ
به عزا نشسته ی
عشق
شبهای جوانی ام.
در این روزگار سخت و تاریک ،
تو به سیاهی شب میمانی ،
درخشانی ستاره های نگاهت است ،
که شهر دلم را روشن نگه میدارد
مرا همچون ماه دانستی !
در شب های تیر ات …
اری
من ماه بودم
وگرنه محال بود
در دل زلالت انعکاس پیدا کنم
شب است دیگر غباری بر دل انسان می نشیندو اشک های ناخوانده اش را مهمان چشم هایمان میکند
در نگاهت آنچه من دیدم، کَس دیگر ندید
خوشه ی خورشید چیدم از شب نیلوفری
حرف من بود آنچه دیگر شاعران هم گفته اند
عشق هرکس محترم «اما تو چیز دیگری»
در
ورطه ى این شب
که رنگش به سیاهی سٺ
طوفان زده اَم من به سیماب نگاهی …!!
شبی از میان دردهایم روییدم
گل نشدم
خاری شدم در چشم باد
ای کاش یک شب
ناگفته هایم را
با سه تار موهایت می نواختم
تا بیش از این دست هایم
در حسرت گیسوانت
کابوس نمی دیدند
ستاره درخشان در شب های خوش زندگانی فقط تو هستی
ای یار همیشه زیبا
شب است و خواب
در پشت پلک هایم پنهان است
و من در وسعت خیالم
یادت را میان سینه ام
در آغوش می گیرم
و به امید شهد لب هایت
چشم می بندم
تا بیایی و
خواب مرا شیربن کنی
از برکه ی صد سراب جوشیدی
پیراهن زرد خواب پوشیدی
بوسیدمت… آسمان که می بارید
در جمجمه ام شراب نوشیدی