در این بخش از سایت ادبی روزانه چندین دلنوشته و متن طولانی شب یلدا را برای شما دوستان قرار دادهایم. این متون طولانی و ابدی را میتوانید در گروههای دوستانه و خانوادگی ارسال کرده و این جشن زیبا را تبریک بگویید.
متن طولانی شب چله
امشب چه طولانی، ولی عاشقانه و پرنور است. شب روشن امیدوارکنندهای است که باید در ازدحام نگاههای مهربان بنشینیم و قدر لبخند را به خوبی بدانیم. بنشینیم نفسهایمان را با هم یک دل کنیم و خاطرات سرشار را از سینه بیرون بریزیم تا خانههایمان روشن شود. شمع ها را امشب کنار شب نشینی سرور، با شعلهی نوازش دل برافروزیم. سفرهها را از مائده دعای خیر پر کنیم و در جیبهای یکدیگر نقل و نبات مهر بریزیم. سر بلند کنیم به سمت ستاره ها و بوسه برای آسمان برکتخیز زندگی بفرستیم. آواز زمستانهای برای آغاز فصل تازه بخوانیم؛ آوازی به رنگ و رونق حیات راستین. لبخند بزنیم که شب همچنان ادامه دارد.
یلدایتان مبارک
پاییز، آرام آرام آمادهی رفتن میشود…
رنگ انار، عطر باران، طعم خرمالو و
آواز برگهای زرد و نارنجی را جمع میکند و
توی بقچه اش میگذارد
به او میگویم: اینها را به یادگار بگذار!
میگوید: خاطراتم، یادگاریهایی ابدی است!
برای بدرقهاش، آب و آداب میآورم
کاسهی آب را که پشت سرش خالی میکنم،
میگویم:
تو را به جان یلدا بازگرد…
بازمیگردد و پس از نگاه کوتاهی میرود
قطرهای گونهام را نوازش میکند؛
واپسین باران پاییزی است.
آخرین ارمغان این فصل عاشقانه…
از یلدا بپرس راز شب زنده داری عاشقان را. از یلدا بپرس که چگونه ستارگان بلندبخت، از آغاز زمین بیوقفه شب هنگام سوسو زده و چراغ راه زندگی بودهاند. بپرس که امید به دیدار صبح و ظفر چه اصالتی دارد؛ پیروزی نور بر تاریکی را چه حکمتی است؛ چیرگی امید بر نومیدی و ظلمت چه حقیقتی است؟ یلدا میداند که از بین رفتن سلطه تاریکی چگونه است. یلدا شاهد همیشگی زمستان است؛ چرا که مژده دوباره رسیدن بهار را در طولانیترین و روشنترین شب زمین را میدهد.
یلدایتان هزاران بار مبارک باد
فرصت بخواهیم از عشق، از هستی، از خالق. فرصت بخواهیم که در تک تک آینههای زمین، تجربههای عزیز را ببینیم؛ که تک تک شبهای عمرمان را در لباس خوش بختی به صبح برسانیم؛ که کوکبهای اشارهگر شبهای جهان را قدر بدانیم و طلوع سپیده را تقدیس کنیم.
فرصتی بخواهیم که باشیم و صلح در ما باشد. خورشید بی وقفه در ما باشد و تبرک نصیب دستهای ما باشد. شب هنوز ادامه دارد؛ بیدار بمانیم که تا رسیدن نور تمام تاریکیهای خود را از پنجره بیرون اندازیم. به استقبال سپیده فردا نامهای یکدیگر را در شب نشینی شعف با مهر صدا بزنیم.
شب یلدا مبارک
دلنوشته شب یلدا
خورشید فردا کمی در تاخیر است؛ چرا که امشب را در طولانیترین لحظات با هم بودن حیات میکنیم؛ پر از نیایش خویشاوندی و همدلی. یاد کنیم از پروازهای گذشته، از سفرهای تعالی، معجزات مکرر عمر. یاد کنیم از روزگار همیشه در شتاب، زندگانی پر رمز و راز. یکدیگر را فراخوانیم به سمت یک رنگی، به سمت عشق؛ که عمر نمی ایستد؛ که لحظه، گریزان است و با هم بودن غنیمتی است فرار.
شب یلدا مبارک
شب یلدا از راه می رسد
شبی که تنها تفاوتش با شب های قبل و بعدش
یک دقیقه است و همین یک دقیقه آن را به با شکوه ترین شب سال تبدیل کرده است
و همین یک دقیقه بهانه ای برای یک دنیا شادی شده و
آدم های دور از هم را به دور هم جمع کرده است
همین یک دقیقه مقدس است که نوید زمستانی پر برف می دهد
و دل من و تو را گرم محبت عزیزانی می کند که قلب های مان برای آن ها می تپد
پیشاپیش شب یلدا مبارک تان باشد
ﻭﻗﺖ ﺗﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﻭ شب یلدا ﻧﺰﺩﯾﮏ
ﺑﺎﯾﺪ کرسی مادر بزرگ را ﮔﺮﺩﮔﯿﺮﯼ ﮐﻨﻢ
ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺩﻝ ﺗﮑﺎﻧﯽ ﮐﻨﻢ
ﮔﻠ ﻬﺎﯼ ﻓﺮﺵ ﺭﺍ ﺁﺑﯿﺎﺭﯼ ﮐﻨﻢ
ﻣﺸﺘﯽ دوستت دارم را
به حُرمت کلام صله رحم
در درگاه خانه بپاشم
یک نامه سفارشی به مقصد بهشت ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ
ﻣﺮﺧﺼﯽ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﺩﺭ ﮔﻮﺭ ﺧﻔﺘﻪ ﺍﻡ ﺭﺍ
برای شب یلدا ﺍﺯ خدا ﺑﮕﯿﺮﻡ، ﺁﻩ ﭼﻘﺪﺭ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﻧﯿﻤﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﻮﺏ ﺩﺍﺭﻡ
متن طولانی تبریک شب یلدا
شب یلداست؛ شبی که در آن انار محبت دانه می شود
و سرخی عشق و عاطفه، نثار کاسه های لبریز از شوق ما
شبی که طراوت هندوانه های تازه تابستان به سرمای دستان زمستان هدیه می شود
و داغی نگاه های زیبای بزرگ ترها در چشمان کودکان اوج می گیرد و بالا می رود
در ازدحام بشقاب های کوچک بلور، شیرینی صمیمیت ها و یکدلی ها
تقسیم می شود و کام های همه را شیرین می کند
بیا آرزو کنیم حال همه خوب باشد
خیابان پر باشد از عابران سر خوشی
که نه غصه ای برای خوردن دارند
نه مشکلی برای حل نشدن
نه دلیلی برای گوشه گیری و تنها بودن
عابرانی که سرخوش و آسوده از کنار هم عبور می کنند
مردانی که ناچار نیستند تا دیر وقت کار کنند
زنانی که در سکوتشان اشک نمی ریزند
و کودکانی که از ته دلشان می خندند
آرزو کنیم حال همه خوب باشد
به خوبی عطر یاس کوچه باغ های قدیمی
به خوبی دو روز مانده به عید زمان کودکی
و به خوبی همان روزی که آرامش و عشق
به خیابان های این شهر برگردد
یلداتان بی غم، دلتان لبریز امید
امشب آخرین دقیقه آذر ماه را ورق می زنیم
و شمع های روشن زرد پاییز را فوت می کنیم
شب آغاز زمستان است
چراغ خانه ها هنوز بیدارند
و خانه نشینان گرد آتش گرم دوستی، نشسته اند
و خاطرات دیروز را پلک می زنند
آن طرف هندوانه ای که ضربات چاقو خون سرخش را جاری کرده
و این طرف مادر بزرگ که تسبیح فیروزه ای رنگش را بارها مرور می کند
همه گرد هم آمده اند تا از روزهای خوب خدا سخن بگویند
و به بهانه یلدا این طولانی ترین شب سال
فارغ از پیچ و خم های زندگی
همدیگر را به شنیدن خاطرات خوب خویش میهمان کنند
شب یلدا مبارک
یلدا، بهترین مجال برای نیم نگاهی کوتاه به لحظههای گذشته است؛ لحظههایی که در به سرعت گذشتن، خلاصه میشوند و میگذرند و این گذشتن، بهترین پیام برای زیبا زیستن ماست؛ چرا که شیرینی در کنار هم بودن لبخندهای امروز، هزار بار بهتر از اشک حسرت ریختن بر مزار جداییهای فرداست.
یلدایتان پیشاپیش مبارک
یلدا، مجالی است برای تکرار هر آنچه روزگاری، سرمشق خوبیهایمان بوده و امروز بر روی طاقچه عادتهایمان غبار میگیرد و فراموش میشود. مجالی است برای دیدن عزیزانی که تصویر و صدایشان در پس مشغلههای زندگی رنگ باختهاند. مجالی است برای نشستن لبخند بر لبان کودکان، در آغوش پر مهر بزرگترها. یلدا مجالی است؛ مجالی برای من، مجالی برای تو، تا همگی، لحظه های شیرین با هم بودن را تجربه کنیم.
پیشاپیش یلدا مبارک
پاییز آخرین نگاهش را روانه دنیا می کند و آرام آرام می رود تا جایش را
به زمستانی بدهد که یلدایش بلندترین شب سال است …
عطر یلدا با شب نشینی و شادمانی و تنقلاتش همه جا پیچیده
یلدایی که بوی کودکی هایم را می دهد
و من را در دریاچه خوشی هایم غرق می کند
آری! یلدا پاییزی از عاشقانه ها را بدرقه می کند و به
استقبال عروس سپید پوش زمستان می رود
تا شاهکاری دوباره خلق کند از تلاقی آخرین نگاه ها …
امید آن که پاییز امسالت بهترین ها را برایت به یادگار گذاشته باشد
و زمستانی توام با عشق و شادمانی و برکت در انتظارت …
یلدا مبارک
یلدا فرصتی است برای دیدارها، وقتی کشاکش روزگار تو را
از دیدار آنان که به چشمان تو نیازمندند، باز می دارد
آتش گرم و کرسی خانه مادربزرگ ما را به گرد خویش آورده
و گرمایش را با ما تقسیم می کند تا در زمستان سر در راه
به یاد چون امشبی همیشه گرم گرم بمانیم
در میان تقویم ورق خورده پدر بزرگ، سیاووش را می بینیم
که از آزمون آتش سربلند بیرون می آید و پدر بزرگ چه با شکوه داستان او را می گوید