پایان پاییز همچون ماهیت کلیاش غمگین و درعین حال زیباست. در این بخش از سایت ادبی و هنری روزانه چندین شعر و متن زیبا درباره روزهای آخر پاییز را برای شما دوستان قرار دادهایم. پس اگر به دنبال چنین متونی هستید، در ادامه با ما باشید.
جملات زیبا درباره پایان پاییز
فهرست مطالب
پاییز را
به هیچ میانگارد
دستی
که دستهای ترا دارد.
جوجه ها را بعدا با هم میشماریم
با سلام،
اگر در صحت و سلامت به سر می برید، لطفا به این شماره پیامک خالی بفرستید
طرح سر شماری جوجه های آخر پاییز!
موهایت را رها نکن
پائیز است باد می آید …
بوی موهایت را با خود می برد
و برگ ها عاشق تر می شوند
عکس نوشته خداحافظ پاییز
فصلی در راه است
با اشک هایی که
هنوز بر گونه ی خیابان نیفتاده
خشک می شوند!
و عشق
پنهانی ترین
رازِ پاییز است.
گوش کن صدای نفس های پاییز را میشنوی؟
و این زیباترین فصل خدا می آید
دوست من غم و اندوهت را
به برگ درختان آویزان کن
چند روز دیگر می ریزند
کاش میشد هرشب
ساعت را عقب کشید
مثل آن شب در شروع پاییز
می خواهم
یک ساعت
بیشتر دوستت بدارم
پاییز تنها فصلیه که از همون اولین روزش خودشو نشون می ده!
کاش همه انسانها مثل پاییز باشن تا از همون روز اول رنگ و روی اصلیشون رو نشون بدن
لبی سرد و دلی افسرده داریم
به سر افکار تیپا خورده داریم
رسد پایان پاییز و از آغاز
هزاران جوجه ی نشمرده داریم
پاییز ثانیه ثانیه می گذرد،
یادت نرود این جا کسی هست
که به اندازه تمام برگ های رقصان پاییز برایت آرزوهای خوب دارد.
عمرت یلدایی،
دلت دریایی،
روزگارت بهاری
یلدای خوشی را برایتان آرزو می کنم
آخر پاییز شد،
همه دم می زنند از شمردن جوجه ها!!
بشمار ، تعداد دل هایی را که به دست آوردی
بشمار ،تعداد لبخند هایی که بر لب دوستانت نشاندی
بشمار ، تعداد اشک هایی که از سر شوق و غم ریختی
فصل زردی بود،
تو چقدر سبز بودی؟
جوجه ها را بعدا با هم میشماریم
با سلام،
اگر در صحت و سلامت به سر می برید، لطفا به این شماره پیامک خالی بفرستید
طرح سر شماری جوجه های آخر پاییز!
جملات قشنگ پایان پاییز
باز پاییز است اندکی از مهر پیداست؛
حتا در این دوران بیمهری , باز هم پاییز زیباست
پاییز رفت و عشق در اقبال ما نبود
آن حس و حال خوب در احوال ما نبود
چندین و چند بار شمردیم جوجه را
آمارها مطابق امیال ما نبود
پاییز ثانیه ثانیه می گذرد،
یادت نرود این جا کسی هست
که به اندازه تمام برگ های رقصان پاییز برایت آرزوهای خوب دارد.
عمرت یلدایی،
دلت دریایی،
روزگارت بهاری
یلدای خوشی را برایتان آرزو می کنم
لبی سرد و دلی افسرده داریم
به سر افکار تیپا خورده داریم
رسد پایان پاییز و از آغاز
هزاران جوجه ی نشمرده داریم
آخر پاییز شد،
همه دم می زنند از شمردن جوجه ها!!
بشمار ، تعداد دل هایی را که به دست آوردی
بشمار ،تعداد لبخند هایی که بر لب دوستانت نشاندی
بشمار ، تعداد اشک هایی که از سر شوق و غم ریختی
فصل زردی بود،
تو چقدر سبز بودی؟
پاییز نفس نفس میزند
پشت پنجره ایستادهام
و بی خیال چای مینوشم
پاییز هق هق میکند
چشم میبندم و فال حافظ میگیرم
پاییز نارنجیتر از همیشه
نگاهش رنگ التماس میدهد
برای یک دقیقه بیشتر ماندن دست به دامان یلدا شده
و من به زمستان فکر میکنم و لذت برفهایش …
بیچاره پاییز …
دستش نمک ندارد …
این همه باران به آدم ها می بخشد،
اما همین آدم ها تهمت ناروای خزان را به او میزنند.
خداحافظ پاییز مظلوم
متن روزهای آخر پاییز
آخرین نفس های پاییز در هواست
احساس خواستن، به دست آوردن و نگه داشتن
پیش از آنکه دیر شود
آخر پاییز شد همه دم می زنند از شمردن جوجه ها
بشمار تعداد دل هایی را که به دست آوردی
بشمار تعداد لبخند هایی که بر لب دوستانت نشاندی
بشمار تعداد اشک هایی که از سر شوق و غم ریختی
فصل زردی بود، تو چقدر سبز بودی؟
جوجه ها را بعدا با هم میشماریم
پاییز نفس نفس میزند
پشت پنجره ایستادهام
و بی خیال چای می نوشم
پاییز هق هق می کند
چشم می بندم و فال حافظ می گیرم
پاییز نارنجی تر از همیشه
نگاهش رنگ التماس می دهد
برای یک دقیقه بیشتر ماندن دست به دامان یلدا شده
و من به زمستان فکر می کنم و لذت برف هایش
بیچاره پاییز دستش نمک ندارد
این همه باران به آدم ها می بخشد
اما همین آدم ها تهمت ناروای خزان را به او میزنند
خداحافظ پاییز مظلوم
لبخند پایانی پاییز آرام و گرم
می نشیند روی صورت آسمان
با دستانی بدون چتر
شاید باران بارید روی پلک های دلم
هرچه خواهی آرزو کن
برف آمد و پاییز فراموشت شد
آن گریهی یک ریز فراموشت شد
انگار نه انگار که با هم بودیم
چه زود همه چیز فراموشت شد
تو چقدر دلم تنگ این روزها می شود
آه خدایا این روزها
با تمامی خاطرات بسیار خوش و زیبایش در حال پایان یافتن است
پاییز عزیزم عاشقانه به انتظارت خواهم نشست
که تو معنای واقعی عشق طبیعت هستی
تو همان بهار عاشقی هستی
که اينچنین خود را نمایان کرده ای
نه تو معنای یاس و ناامیدی نیستی
بلکه معنای تمام شور و شوق و خاطره هستی
پادشاه فصل ها پاییز تو را با تمامی رنگ های زیبا
و باران های روح نواز و انارهای سرخ و شیرینت دوست می دارم
پاییز زیبا و عروس فصل هاست
برگ ریزان درخت و خواب ناز غنچه هاست
خش خش برگ و نسیم باد را بی انتهاست
هرچه خواهی آرزو کن، فصل فصل قصه هاست . . .
نشست، ذائقه ی میز را مرتب کرد
کشید پرده وُ، آویز را مرتب کرد
به گونه هاش گل انداخت،شانه بر گیسو
بساطِ وسوسه انگیز را مرتب کرد
رُزِ سیاهی بر سینه ی چپش چسباند
انارِ شهدِ شررخیز را مرتب کرد
نشست و سورمه خورانید”آهوانش” را
“غزالَکانِ غم انگیز” را مرتب کرد
کلونِ در که صدا کرد، گِردِ خود چرخید
از اینکه؛ هر چه وُ هر چیز را مرتب کرد!
جلوی پای تو هر برگِ زرد را برداشت
بهار، سفره ی پاییز را مرتب کرد…
وفادار ترین فصل خداست
حافظه ی خیس خیابان های شهر را
همیشه همراهی می کند
لعنتی، هی می بارد و می بارد…
و هر سال
عاشق تر از گذشته هایش
گونه های سرخ درختان شهر را
می بوسد و
لرزه می اندازد به اندام درختان
و چقدر دلتنگ می شوند برگ های عاشق
برای لمس تن زمین
که گاهی افتادن
نتیجه ی عشق است…
بیچاره پاییز …
دستش نمک ندارد…
این همه باران به آدم ها میبخشد، اما همین آدم ها تهمت ناروای خزان را به او میزنند.
خودمانیم …
تقصیر خودش است ؛
بلد نیست مثل ” بهار” خودگیر باشد
تا شب عیدی زیر لفظی بگیرد و
با هزار ناز و کرشمه سال تحویلی را هدیه دهد …
سیاست ” تابستان ” را هم ندارد
که در ظاهر با آدم ها گرم و صمیمی باشد
ولی از پشت خنجری سوزناک بزند
بیچاره …..