در این بخش از سایت ادبی و هنری روزانه چندین شعر و متن در مورد کلیسا را برای شما دوستان قرار دادهایم. واژه کلیسا به گردهمایی و اجتماع انسانهایی که با یکدیگر جمع شدهاند و عقاید مذهبی مشترکی دارند، اشاره میکند اما در اصطلاح به مکان عبادت مسیحیان یا جامعه مذهبی مسیحی گفته میشود. کلیسای کاتولیک رم، کلیسای ارتدکس روسی و کلیسای انگلستان دارای نظام اسقفی هستند که در آن اختیارات کلیسا در دست اسقفها و روحانیون است. در کلیساهای جماعتی، مرجع نهایی تصمیمگیری در کلیسا جماعت محلی است.
متن و شعرهای زیبا درباره کلیسا
برای اعتراف به کلیسا می روم
رو در روی علف های روییده بر دیواره کهنه می ایستم
و همه ی گناهان خود را اعتراف می کنم
بخشیده خواهم شد به یقین
علف ها بی واسطه با خدا حرف می زنند
ای راهب کلیسا دیگر مزن به ناقوس
خاموش کن صدارا، نقاره می زند طوس
آیا مسیح ایران کم داده مرده را جان
جانی دوباره بردار با ما بیا به پابوس
فریاد می کشم:
“تو را دوست دارم“
تمام کبوتران
سقف کلیساها را
رها می کنند
تا دوباره در لابلای گیسوان من
لانه بسازند.
با سرانگشت
لبهام را ببوس
بگذار بین پرستش و عشقبازی
آونگ شوم
در خاطرهی بشر
چون زنگ کلیسا
در بلندای هستی
رفاقت با تو
رفاقت با بادبادکی کاغذیست
رفاقت با باد دریا و سرگیجه
با تو هرگز حس نکرده ام
با چیزی ثابت مواجه ام
از ابری به ابر دیگر غلتیده ام
چون کودکی نقاشی شده بر سقف کلیسا
لنگر می اندازیم
کنار بهشتی که از کلیسا خریده ام
و تمام شب را اتراق می کنیم
اینجا باد به انحنای آغوشت آرام می گیرد
و چشمهایت را که می بندی
شعر روی مژه هایت رد و بدل می شود
تو را چون زنانی می خواهم
در تابلوی های جاودانه
چون دوشیزگان
نقش شده بر سقف کلیساها
که تن در مهتاب می شویند
من دردم
درد یعنی صورت پاییزی تو
یعنی نا امید
بعضا قامت تو ، بعضا دهان تو
و بعضی وقت ها ، سایه ی پشت چشمان تو
یعنی کودکی تو
در کوچه های استانبول
استانبولی که گاهی وقت ها
احساس می کنم هیچ وقت ندیده ام
و یا شمعی که تو
شبانه در کلیسا
روشن اش می کنی
از دیداری تا نامه ای
ابدیت نیست که می گذرد
تنها روزی یا هفته ای
سفر با آنان همیشه خوش است
کنسرت شنیده شده
کلیسای دیده شده
چشم انداز روشن
و هنگامی که هفت کوه و رود
ما را از یک دیگر جدا کند
این کوه و رودی ست
که از نقشه به خوبی می شناسی شان
به این خوشم که نام لطیف مرا ، ای نازنین من
شبانهروز به بیهودگی یاد نمیکنید
خوشم که در سکوت سرد کلیسا ، ای آوازهخوانان
برای ما سرود ستایش سر نمیدهید
گر جا به حرم ور به کلیسا کرده
زاهد عمل آنچه کرده بی جا کرده
چون علم نباشد عملش خواهد بود
ناکرده چو کرده کرده چون ناکرده
در کلیسا اسقف رضوان فروش
بهر این صید زبون دامی بدوش
قوم عیسی بر کلیسا پا زده
نقد آئین چلیپا وا زده
دهریت چون جامه ی مذهب درید
مرسلی از حضرت شیطان رسید
غزل سرای و نواهای رفته باز آور
باین فسرده دلان حرف دل نواز آور
کنشت و کعبه و بتخانه و کلیسا را
هزار فتنه از آن چشم نیم باز آور
سریر کیقباد، اکلیل جم خاک
کلیسا و بتستان و حرم خاک
ولیکن من ندانم گوهرم چیست
نگاهم برتر از گردون، تنم خاک
زشت به چشمش نکوست مغز نداند ز پوست
مردک بیگانه دوست سینه ی خویشان درید
داروی بیهوشی است تاج، کلیسا، وطن
جان خداداد را خواجه بجا می خرید
شرار آتش جمهور کهنه سامان سوخت
ردای پیر کلیسا قبای سلطان سوخت
غوغای کار خانه ی آهنگری ز من
گلبانگ ارغنون کلیسا از آن تو
عروس زندگی در خلوتش غیر
که دارد در مقام نیستی سیر
گنهکاریست پیش از مرگ در قبر
نکیرش از کلیسا منکر از دیر
در حرم زاد و کلیسا را مرید
پرده ی ناموس ما را بر درید
جملاتی از تورات درباره کلیسا
حال، به پاس آن همه لطفی كه خدا در حق ما كرده است، بياييد يكديگر را به محبت كردن و به انجام اعمال نيک تشويق و ترغيب نماييم. و نيز چنانكه برخی را عادت است، از حضور در مجالس عبادت كليسايی غافل نشويد، بلكه يكديگر را تشويق كنيد، بخصوص در اين روزها كه بازگشت مسيح نزديک میشود.
درست همانطور كه بدن انسان اعضای مختلف دارد، بدن مسيح يعنی كليسا نيز اعضای گوناگون دارد؛ هر يک از ما عضوی از بدن او هستيم و برای تكميل آن لازم میباشيم و مسئوليت و وظيفهای مشخص در آن داريم. اما در كل، همه متعلق به يكديگريم و به هم نياز داريم.
چون هر جا كه دو يا سه نفر به نام من جمع شوند، من آنجا در ميان آنها هستم.
ما فقط همكاران خدا هستيم؛ و شما مزرعهٔ خدا هستيد، نه مزرعهٔ ما؛ شما عمارت خدا هستيد، نه عمارت ما.
و هر روز مرتب در خانهٔ خدا با هم عبادت میكردند، در خانهها برای شام خداوند جمع میشدند، و با خوشحالی و شكرگزاری هر چه داشتند با هم میخوردند، و خدا را سپاس میگفتند. اهالی شهر نيز به ايشان احترام میگذاشتند و خدا هر روز عدهای را نجات میداد و به جمع ايشان میافزود.
آيا هنوز پی نبردهايد كه همهٔ شما با هم، خانهٔ خدا هستيد و روح خدا در ميان شما، يعنی در اين خانه ساكن است.
تو پطرس، يعنی ”سنگ“ هستی، و من بر روی اين صخره، كليسای خود را بنا میكنم، و قدرتهای جهنم هرگز قادر به نابودی آن نخواهند بود.
اكنون ديگر شما نسبت به خدا غريب و بيگانه نيستيد، بلكه همراه با مقدسين، اهل وطن الهی میباشيد و با ساير ايمانداران عضو خانواده خدا هستيد.
شما به ساختمانی تعلق داريد كه زيربنای آن را رسولان و انبیا تشكيل میدهند و عيسی مسيح هم سنگ زاويهٔ آن است.
بگذاريد آرامشی كه مسيح عطا میكند، همواره بر دلهای شما مسلط باشد، چون همهٔ ما بايد مانند اعضای يک بدن، در هماهنگی و صفا زندگی كنيم. در ضمن، هميشه شكرگزار باشيد.
كلام و تعاليم مسيح را به ياد آوريد و بگذاريد سخنان او زندگیتان را بارور سازد و شما را حكمت آموزد. كلام او را به يكديگر تعليم دهيد. مزامير و سرودهای روحانی بسراييد و با قلبی مملو از شكرگزاری آنها را برای خداوند بخوانيد.
اگر كسی خانهٔ خدا را آلوده و خراب كند، خدا او را از بين خواهد برد. زيرا خانهٔ خدا مقدس و پاک است، و آن خانه شما هستيد.
بدن يكی است اما اعضای بسيار دارد. وقتی تمام اين اعضا كنار هم قرار میگيرند، بدن تشكيل میشود. «بدنِ» مسيح نيز همينطور است.
و اما شما ای شوهران، همسران خود را همانطور دوست بداريد كه مسيح كليسای خود را دوست داشت. او حاضر شد جانش را فدای كليسا كند، تا آن را مقدس و پاک سازد و با غسل تعميد و كلام خدا آن را شستشو دهد.
در واقع تمام قسمتهای كتابمقدس را خدا الهام فرموده است. از اين جهت، برای ما بسيار مفيد میباشد، زيرا كارهای راست را به ما میآموزد، اعمال نادرست را مورد سرزنش قرار میدهد و اصلاح میكند، و ما را به سوی زندگی خداپسندانه هدايت مینمايد. خدا بوسيلهٔ كلامش ما را از هر جهت آماده و مجهز میسازد تا به همه نيكی نماييم.
حال، خدا را جلال باد كه قادر است بوسيلهٔ آن قدرت عظيمی كه در ما كار میكند، برای ما كارهايی بسيار فراتر از خواست و اميد و فكر ما انجام دهد. او را در كليسا و در مسيح عيسی تا جميع قرنها، تا ابدالاباد جلال باد. آمين.
بلكه با عشق و علاقه، همواره در پی راستی خواهيم رفت. راست خواهيم گفت، راست عمل خواهيم كرد و راست خواهيم زيست تا به اين ترتيب، به تدریج در هر امری مانند مسيح شويم كه سر كليسا میباشد.
به اين ترتيب، پولس پيرو مسيح شد، و كليسا آرامش يافت و قوت گرفت و در يهوديه و جليل و سامره پيشرفت كرد. ايمانداران در ترس خدا و تسلی روحالقدس زندگی میكردند و تعدادشان زياد میشد.