متن در مورد موهایم؛ جملات احساسی و عکس نوشته درباره موهای من

در سایت ادبی و هنری روزانه چندین شعر و متن در مورد موهایم را برای شما دوستان آماده کرده‌ایم. این جملات و اشعار زیبا عمدتا درباره موی دختران و حس شاعرانه آن است. پس اگر به دنبال چنین متون و اشعاری هستید، با روزانه همراه شوید.

متن در مورد موهایم؛ جملات احساسی و عکس نوشته درباره موهای من

جملات و متون زیبا درباره موهایم

دلنشین ترین عاشقانه دنیاست؛

هنگام شانه کشیدن تو بر پیچ و خم موهایم…

قربان صدقه ام بروی و من از خجالت در الفاظ زیبایت غرق شوم…

سالهاست که برای طولانی تر شدن

این عاشقانه، موهایم را بلند نگهداشته ام…!

اینبار که موهایم را گرفتی

کمی آرامش

چاشنی قیچی ات کن

بگذار کمی عشق

همراه دستانت

جان ببخشد

به مُردگی گیسوانم

شاید خورشید

دوباره طلوع کند

در تارو پودِ موهایم

در پریشانیِ موهایم

گُم می شود

مردی که

سال هاست

شغلش

مرتب کردنِ موهای بی نظم است…

همه در رویا گذشت

از سیاهی تا سپیدی موهایم

حالا تا بهار

درخت ها هم بین خود

برف را تقسیم می کنند

جملات و متون زیبا درباره موهایم

موهایم را پشت گوش می اندازم

بی آنکه بدانم

دلت را میانشان جا گذاشتی

دنیا را لب خوانی کن

اینجا صدا ب صدا نمی رسد…

به خودم که آمدم کوله باری از آرزو روزی پشتم سنگینی می کرد

هر جا که می رفتم بر دوشم بود

حتی هنگام خواب هم این سنگینی آرامش خواب را از من دور ساخته بود.

به خودم که آمدم در قبرستان آرزو ها بودم،می خواستم برای همیشه آرزوهایم را دفن کنم

و خودم را از سنگینی اش نجات دهم

اما نمیشد!

آخر میدانی می ترسیدم مانند گیاهی ریشه کند و دوباره سر از خاک بیرون بیاورد

پشیمان شدم و راه رفته را برگشتم

این بار تصمیم گرفتم بسوزانم آرزوهایی را که برآورده نشد

سوزاندم،اما

اما هنوز سنگینی اش را احساس میکردم

رو به روی آینه که ایستادم دیدم خاکستر آرزوهایم بر روی موهایم نشسته است!:)

عکس نوشته شعر زیبا درباره موهایم

دستهایم پیچک می شود دور تنت

موهایم مثل بافه های ابریشم

آبشار میشود روی مخملیه صورتت

_تو

و اما _تو

باران می شوی و

میباری.

موهای من توی بچگی

از یه سنی شروع کرد هی

به. بلند و بلند تر شدن…

یعنی از همون موقعی

که تو سرمو بوسیدی:)♡

موهایم را روزگار شانه می زند

می خواهد…

تارهای تیره اش را سپید کند

و این لعنتی دست بردار نیست

شانه را به دست کسی نمی دهد

رعنا ابراهیمی فرد

موهایم را که کوتاه کردند؛

قلب من به کنار،

با بُغضِ «گُل سرم»

–چه کنم؟!

موهایم را در جعبه ای برایت خواهم فرستاد…

تنها دارایی ام از دنیای ِ عاشقانه ها همین است…

یادت باشد ؛ این هدیه متعلق به تو نیست!!!

امانت نگهش دار …

برای روزهایی که به موهای ِ از ته تراشیده ی دُخترکت هنوز عادت نکرده ای…

و یادت باشد تا هِنگامه ی واقعه ،هر روز با خودت تکرار کنی :

این یادگاری نیست ! تنها میراث ِ عاشق ترین زن ِ دنیاست برای بی تکیه گاه ترین دخترک ِ جهان

دنیا را به بازی گرفته ایم ما،

من با موهایم

تو با خنده هایت!

موهایم را برای تو بلند کرده ام،

آن ها دستان تو را طلب می کنند

که با مهر ببافی و عشق بگذاری بین

تار به تار آن ها…

موهایم فِر نیست تا از

پیچ و خم هایِ آن شعر بگویی

و من باز در رویایِ دستانت

سر به بالین بگذارم و به خواب بروم

موهایم لَخت نیست تا برایشان

از آبشار بگویی و عطرشان را بو بکشی ،

موهایِ من موج دارد

تاب دارد

از جنسِ زندگی ام است…

نه پر پیچ و خم نه یک نواخت و صاف ،

آهای آقایِ شاعر کمی هم از من بگو…

عکس نوشته شعر زیبا درباره موهایم

شعر درباره موهایم

از ماجرای عشقت،

رو سفید بیرون آمدند، موهایم…

انگشتانی را میان موهایم می‌آفرید

که من بی‌سپاسگزاری گریه کنم

انگشتانی که

ریتم شعرهای مرا آهسته می‌کرد

خودم را به پارک آورده ام

می خواهم روسری ام را در بیاورم

تا آشوب باد

خیالت را

از لای موهایم بیرون بیاورد…

موهایم مثل معشوقه‌های دیگر، “فر” نیست که دلبری در دور دست‌ها قلم به دست بگیرد و از موج و پیچ و خم‌های تارهایش بنویسد.

موهایم مشکی و تاب دار نیست که امید وصل‌ش خواب از چشمان یار بگیرد و ایام به کامش را ناکام کند

و شبی بنشیند و “زلف بر باد مده”ای، برایم زمزمه کند…

موهایم هوش از سر کسی نمی‌برد و آرزوی بافتنشان را به سر معشوق، که چه عرض کنم، احدی هم نمی‌اندازد.

من هیچگاه مثل معشوقه‌های دیگر نبودم که در دل داستان‌های زلفشان، یک بغل از نامه‌ها و

دفتر شعرها و جانم فدایت شود‌های معشوق‌هایشان داشته باشند.

آخر می‌دانی؟

موهایم لخت بود

از چشم‌هایش سُر خورد…

#متینــــه_ادیبان‌زاده

من موهایم را

در آسیاب سفید نکرده ام

و می دانم

یک من آرد

چند تا نان نمی شود

و بارها وزن کرده ام

کره ای را

که از آب گرفته ام

و می دانم

رود تا کجا

زلال مانده است

بارها خودت را

به کوچه ی علی چپ زده ای

و من راست راست از کنارت گذشته ام

بدون آنکه

حالیت شود

گاهی هم

کبک ها خروس می خوانند

و گاهی وقت ها

زاغ ها کبوتر می زایند

من موهایم را …

چه دلگیرم از اینکه بهانه ی شعرهایی میشوم

که تاریخ مصرفش

یک نگاهِ دیگر است

می بندم موهایم را, تا دیگری را شاعر نکنم

تا به این تنهایی دامن نزنم…

می بندم موهایم را ؛

اصلا تیغ میاندازم این خرمن

خاطرات لمس شده را…

همه را میبندم در چمدان ؛

فردا که مسافری

با خود ببر آنچه را که برای تو

پریشان بود

 آدم ها تمام نمی شوند

دوباره می آیند

گاهی گریه می کنند

عاشق می شوند

وفکر میکنند به پیراهنی که زنده بوده است !

نگاه کن!

برف می بارد وخانه پیر می شود

درست مثل صورت مادر

وقتی تو خوابیده بودی

لای ملافه های سفید

برف می بارد

پیراهنت را در آغوش گرفته ام

ایستاده ام کنار غروب

وپیر می شود موهایم

وسرد می شود سنگی که

خوابیده است روی دست های جوانت !

متن و شعر درباره موهایم

 لیلا صدایم کن

در حوالی سی سالگی

که آسمان در چشمانت می ایستاد

بگذار دوباره

همه ی نورها رنگی شود

لیلا به من فکر کن

جایی در خم کوچه

که کاغذی ها از دیوار سرک می کشند

بگذار دوباره

عطرت تنم را پر کند

لیلا نگرانم باش

دم دم های غروب

که از خیابان های سیاه می گذرم

بگذار دوباره

برایت هدیه ای بخرم

لیلا فراموشم نکن

در آغوش دیگری

تمام بسترم بغض است

بگذار دوباره

به خودم فکر کنم

لیلا عاشقم باش

با چروک های پلکم

و دستانی که تو را لمس کرده است

بگذار دوباره

باد در موهایم بوزد

متن و شعر درباره موهایم

خداوندا سیاهی را نگیر از موی مشکینم

بگو تا آخرین لحظه جواب باشد آئینم

سفیدیهای موهایم به دارم میکشند انگار

نمیخواهم که رنگ مو،دهد بیهوده تسکینم

خدایا ایررفیق من ، ندارم جز تو ماوائی

به آغوشم بکش سردم ، توئی گرمای دیرینم

من آئینه بیزارم گرفته رد پایم را

که سو بنگرم خودرا در او خاکستری بینم

خدا ای مهربان یاورتو مادرباش من کودک

روی زانوانت من هوس کردم که بنشیم

تو از بالاترین قله مرا هر دم هواداری

و من مغرور و گم در خود زحسرت خوشه می چینم

خدا یامن سلیمانه ترا هر لحظه میخوانم

ببخشایم اگر گاهی ، ز تو خالی و خود بینم

پیرنظر “سلیم

به نام حضرت دوست

عاشق شده ام

عاشق سپیدی موهایم

هر تاری از آن

نشانه ای از عشق من به توست

در این وانفسای دوری از تو

پاییز در راه است

دنیای کوچک من زرد می شود

اما این بار موهایم را کوتاه نخواهم کرد

شاید زمستان آنها را سفید کند اما

روزی نسیم بهار آمدنت

آنها را به رقص درمی آورد

تو در گهواره موهای من

آهسته چشمانت را می بندی

و وقتی بازشان کنی

خواهی دید که الهامت خدایی شده…

من خیال میبافم با موهایم

خیالی از جنس دستانت

که باز میکند گره از راه پر پیچ و خمم

حلقه ی موهایم

حلقه ای میشود در دستت

که حلقه میشود دور من

من خیال میبافم با موهایم

و تابشان میدهم دور انگشتم

و تاب میخورم با تو

ولی افسوس افسوس

از اینکه من موهایم را در خیال میبافم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *