متن در مورد شب و ماه را در سایت ادبی روزانه آماده کردهایم. این متون بسیار زیبا و خاص از شاعران و نویسندگان بسیاری هستند که قطعا مورد پسند شما عزیزان قرار خواهند گرفت. پس اگر به دنبال چنین متونی هستید، در ادامه همراه ما باشید.
جملات زیبا درباره شب و ماه
شب، چون حریری سیاه، بر دوش آسمان آرمیده بود. ماه، آن گوهر درخشان، در میان این تاریکی بیکران میدرخشید، گویی داستانی ناگفته را زمزمه میکرد. نور نقرهفامش بر برگهای خفتهی درختان میلغزید و سایههایی خیالانگیز میآفرید. در این سکوت، تنها صدای نسیم بود که با ماه همنوا شده بود، و شب، عاشقانه به این سمفونی گوش میسپرد.
ماه، آن یار دیرین شب، در آسمان میدرخشید و رازهای عاشقان را در سینه نگه میداشت. هر شب، با چهرهای نو، قصهای تازه میگفت؛ گاه کامل و پرشکوه، گاه هلالی نازک و شکننده. ستارگان، چون پروانههایی عاشق، گرد او میچرخیدند و شب، در این نمایش آسمانی، غرق در سکوت و حیرت بود. ماه، تنها نوری بود که تاریکی را نه میزدود، که آن را عاشقانه در آغوش میکشید.
شب، بوم وسیعی است که ماه بر آن نقاشی میکند. با قلمموی نور، خطوطی نرم و خیالانگیز بر پهنهی تاریک میکشد. گاه ابرها، چون پردههایی سبک، چهرهاش را نیمهپنهان میکنند، اما ماه، صبور و آرام، منتظر میماند تا دوباره بدرخشد. در این شبهای بیانتها، هر نگاه به ماه، سفری است به جهانی از رویاها، جایی که قلبها بیصدا سخن میگویند.
شب به ماه گفت: «چرا هر شب به دیدارم میآیی؟» ماه لبخندی نقرهای زد و پاسخ داد: «چگونه میتوانم از تو، ای معشوق تاریک، دوری کنم؟ تو بستری، که نورم در آن معنا مییابد.» و شب، با شرمی شیرین، تاریکیاش را گشود تا ماه، بار دیگر، داستان عشقش را بر آسمان حک کند.
شب، چون مادری مهربان، زمین را در آغوش گرفته بود و ماه، چون چشمان بیدار او، بر این آرامش خفته نگهبانی میکرد. نورش، نرم و خنک، بر رودخانهها میریخت و موجها را به رقص میآورد. هر ستاره، چون کودکی بازیگوش، در دامان شب میدرخشید، اما ماه، با وقار و سکوت، تنها نظارهگر بود؛ گویی میدانست که رازهای شب، در دل او پنهان است.
ماه، آینهای بود که شب در آن خود را میدید. در تاریکی بیانتهای او، ماه چهرهای روشن و مرموز داشت، گویی از جهانی دیگر آمده بود. ابرها گاه میان این دو عاشق میلغزیدند، اما هیچچیز نمیتوانست گفتوگوی خاموششان را برهم زند. شب، با هر نفس، عطر سکوت را میپراکند و ماه، با هر پرتو، عشق را جاودانه میکرد.
شب، پردهای از مخمل سیاه بود که ماه بر آن رویاها میبافت. هر پرتو نورش، رشتهای از خیال بود که به قلبهای بیدار گره میخورد. عاشقان زیر نور ماه عهد میبستند، شاعران شعر میسرودند و کودکان در خواب، با ماه به ستارهها سفر میکردند. شب، تنها زمانی بود که ماه میتوانست بیپروا بدرخشد و جهان را در زیبایی خود غرق کند.
ماه و شب، چون دو دوست قدیمی، هر شب در آسمان همنفس میشدند. ماه، با نورش، زخمهای تاریکی را التیام میداد و شب، با سکوتش، به ماه آرامش میبخشید. در این همراهی ابدی، هیچ کلمهای رد و بدل نمیشد، اما هر نگاه ماه به شب، قصهای بود از وفاداری و عشقی که زمان را درنوردیده بود.
عکس نوشته شب و ماه
آرام گرفته ماه در برکه ی آب
انگار در آغوش تو شب رفته بخواب
گیسوی تو بازیچه ی انگشت نسیم
ای عشق فقط تو جای خورشید بتاب
ماه شب های تار یه نفر باش…
The moon is the reflection of your heart
and moonlight is the twinkle of your love
ماه انعکاس قلب تو
و نور مهتاب چشمک عشق توست
من اگه قلبم شب بود ماهش تو بودی
سیاهی شب را در چشمانت به بند می کشم
تا هربار که به تو مینگرم
زیبایی نور ماه را تنها در چشمان تو ببینم
شب شده، نردبون گذاشتم بری سر جات بخوابی ماه من
یک شب پر از آرامش
یک دل شاد و بی غصه
یک زندگی آروم و عاشقانه
و یک دعای خیر از ته دل
نصیب لحظه هاتون
تو این شب سرد زمستانی
خونه دلتون گرم
دل نگرانیهایتان به در
و شبتون سرشار از نگاه خدا ..
چه زیباست
زندگی کردن با امید …
نه امید بخود؛
که غرور است !
نه امید به دیگران؛
که تباهی است !
بلکه امید به خدا؛
که خوشبختی و آرامش است.
هر شب کمی با خودت
دلت و خدا خلوت کن
کمی فکر کن! کتاب بخوان
روزت را مرور کن
هر شب قبل از خواب ذهنت را
دلت را سبک کن و آرام بخواب
متن زیبای شب و ماه
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
بدین سان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب
تبی این کاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه
چه آتش ها که در این کوه بر پا می کنم هر شب
در انتهای شب
قلب های مهربان دوستانم را
به تو می سپارم که با یاد تو به آرامش رسیده
و فارغ از دردها و رنج ها
طلوع صبحی زیبا را به نظاره بنشینید
چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نمنم، تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی
من ای حس مبهم، تو را دوست دارم
دوباره در دل بی تاب مان تکان افتاد
و عشق آمد و مثل خوره به جان افتاد
در این زمانه که تلخ ست کام شادی ها
تو اتفاق قشنگی که ناگهان افتاد
به چارگوشه ی دنیا خبر رسید امشب
و راز مخفی ما بر سر زبان افتاد
“ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس”… نه!
که ماه مجلسم امشب از آسمان افتاد
واست شب اس ام اس زدم که بگم
دنیام تاریکه مثل شب
تنهام مثل ماه
کوچیکم مثل ستاره
اما دوست دارم قد آسمونی که اندازه نداره
حکایت من و تو
حکایت برکه و ماه ست
تو در منی مثل عکس ماه در برکه
در منی و دور از من
دور از هم ولی در دل هم
در امتداد هر شب من هستم و تمامت
I never knew
you could hold moonlight in your hands
til the night I held you
You are my moonlight
هرگز نمی دانستم
که می توانی مهتاب را در دستانت نگه داری
تا شبی که تو را در آغوش گرفتم
تو مهتاب منی
دلم می خواهد ماه من و تو همیشه پشت ابر بماند
و هیچ کس از عشق ما باخبر نشود
آدم ها حسودند
زمانه بخیل است
و دنیا عاشق کش است
دلنوشته شب و ماه
شبی که ماه مراد از افق شود طالع
بود که پرتو نوری به بام ما افتد
به بارگاه تو چون باد را نباشد بار
کی اتفاق مجال سلام ما افتد
شهر می خوابد به لالایی سکوت
اختران نجوا کنان بر بام شب
نرم نرمک باده ی مهتاب را
ماه می ریزد درون جام شب
کاش بدانی دوست داشتنت خورشید نیست
که لحظه ای بیاید و لحظه ای برود
ماه نیست که یک شب باشد و یک شب نباشد
ستاره نیست که شبی پر شور باشد و شبی کم فروغ
باران نیست که گاه شدت گیرد و گاه نم نم ببارد
مثل نفس می ماند همیشه با من است
شب تنهایی و مهتاب و غم و بیداری
من که بی خوابم عزیزم
تو چه حالی داری ؟!
الهی
در سکوت شب ذهنمان را آرام کن
و مارا در پناه خودت
به دور از هیاهوی این جهان بدار
الهی شبمان را با یادت بخیر کن
هر شب به آسمان نگاه می کنم
و می اندیشم
در این آرامش شب
چه بسیار دلها که غمگین و پر اضطرابند
خدایا
تو آرام دلشان باش
باید خیال کنم
هستی و دوستم داری
باید خیال کنم
امشب زودتر از همیشه خوابیده ای
که شب بخیر نگفتی !
آرامش آسمان شب سهم قلبتان
و خداوند روشنی بی خاموش تمام لحظه هایتان باشد
در این ساعات پایانی شب آرزو دارم
غیر از خدا محتاج کسی نشوی
هزار شب نشسته ام به پای چشم های تو
رها نمی کند مرا هوای چشم های تو
من آن همیشه عاشقم که لحظه لحظه درد را
به دوش خسته می کشم برای چشم های تو
مسافرم ولی هنوز هزار جاده فاصله ست
میان غربت من و سرای چشم های تو