در این بخش از سایت ادبی و هنری روزانه چندین شعر و متن درباره دنیا گرده را برای شما دوستان قرار دادهایم. این جملات بسیار زیبا درباره کارما و گرد بودنِ دنیا در این معناست که هیچ خوبی و یا حتی بدی بی پاسخ نخواهد ماند. پس اگر به دنبال چنین جملاتی هستید، با ما باشید.
جملات و متن درباره دنیا گرد است
فهرست مطالب
دنیا گرده
میچرخه و میچرخه
تا یادمون بیاره یه روز
چی به سر بقیه آوردیم
حواسمون باشه
زمین گرده
از روزگار پرسیدم با آنهایی که؛
با زندگی و احساساتم بازی کردند چه کنم؟
گفت آنها را به من واگذار کن
که چرخ روزگار بالا و پایین دارد.
زندگی یک پژواک است…
اون چه شما ارسال می کنید، برمیگرده
هرچه بکارید، درو خواهید کرد
دنیا گرده
چوب خدا صدا نداره اما درد داره
حواست به دلی که شکوندی باشه
چون خدا حواسش هست…
زمین گرده
یعنی با من شروع کردی
با منم تمومش میکنی
بازم میل خودته، برو دوراتو بزن!!!
من به گرد بودن زمین مشکوکم
چرا؟! دوباره نیامدی
زمین بیشتر از اون چیزی که فکر میکنیم گرده
انتقام فلک نمیدانی
حق نان و نمک نمیدانی
قسم به روزی که
دلت را میشکنند،
دیگر منی نیستم که آرامت کنم…
دیگر تمام شد ،
تویی که مرا به دیگری ترجیح دادی،
دیگری نیز تو را به دیگری ترجیح خواهد داد…
شک نکن جانم !
زمین به طرز عجیبی گرد است…!…
یه روز نوبت من میرسه
تو عصبی، من بیخیال
تو نگران، من بیخیال
تو با گریه، من بیخیال
تازه عزیزم زمین گرده
یه روز میاد که تو منو درک کنی
ولی من دیگه بیخیال
دنیا آنقدر بی حساب و کتاب هم نیست
هرچه با هر که کنی
بر تو همان میگذرد!
اگر چه پشت کردیم و فراری از همیم امروز
زمین گرد است، روزی روبرومان میکند باهم!
نگران رفتن ها نباشید
زمین گرد است!
آدم قوی که دنبال انتقام نیست
رد میشه و میره
چون میدونه زمین گرده!
مراقب اعمالمان باشیم
زمین به طرز عجیبی گرد است
متن دنیا گرده
در دنیا
قانونی وجود دارد به نام قانون “کارما”.
قانون کارما یعنی اگر بزنی، یک روزی میخوری؛
یعنی اگر شکستی یه روز خودت هم میشکنی؛
خلاصه کنم برایت
که قانون کارما همان ضرب المثل معروف است که میگوید: “از هر دستی بدهی از همان دست پس میگیری”…
آن زمان که دلی را شکستی،
آن زمان که اشک کَسی را درآوردی،
آن زمان که زخمی زدی
بترس از قانون کارما
که اگر توبه کنی و پشیمان هم شوی سودی ندارد
و این قانون چه بخواهی چه نخواهی
بر زندگی تو پیاده میشود؛
کارما یعنی زمین بدجور گرد است…!
زمانه واژه ی عجیبی است
چرخی دارد که می چرخد و فرق نمی گذارد
گاهی از خود می پرسیم به راستی چه کسی گردانه ی روزگار را
می چرخاند که گاه پستی دارد و گاه بلندی…
اگر دستم رسد بر چرخ گردون
از او پرسم که این چون است و آن چون
یکی را میدهی صد ناز و نعمت
یکی را نان جو آلوده در خون
باباطاهر
چرخ روزيت هميشه چرخان!
نفست داغ، تنت گرم، دعايت با من!
بچرخ ای چرخ گردون و سوا کن ناکسان را
بزن غُره بر این افلاک و بیدار کن جهان را…
روزگار می گذرد …
چرخ و فلک می چرخه …
و همه چیز زیر و رو میشه …
تیغ بُرّان گر به دستت داد چرخ روزگار
هرچه می خواهی بِبُر
اما مَبُر نان کسی…
سخت دلم گرفته از چرخش چرخ روزگار
زین همه سختی و بلا، رنج و گریز و انتظار
غمزده ای شکسته ام، بی پر و بال و خسته ام
دل ز همه گسسته ام، آینه ای پر از غبار
چرخ ار نگردد
گرد دل از بیخ و اصلش برکنم
گردون اگر دونی کند
گردون گردان بشکنم
هم بدهد دور روزگار مرادت
ور ندهد دور روزگار نماند
اگر چرخ وجود من از این گردش فروماند
بگرداند مرا آن کس که گردون را بگرداند
روزگار است این
که گه عزت دهد گه خوار دارد
چرخ بازیگر از این بازیچه ها
بسیار دارد
چرخ گردون گر ندارد سازگاری بادلت
دست در جیبت کن و جدی نگیرش بیخیال…
جور دلدار و جفای روزگار
گرچه دشوار است، آسان می کشم
از پی عشق پری رخساره ای
زحمتی هر دم ز دیوان می کشم
به چرخ روزگار گشتیم ولی سامان ندیدیم
ما کویر تشنه آبیم ولی باران ندیدیم…
متن درباره دنیا دار مکافات است
عمری به رشک بگذشت، حسرت به سر نیامد
در کنج خانه تنها، یاری ز در نیامد
محزون دلم بگفتا، در وصف حال دنیا
ما آمدیم به دنیا، دنیا به ما نیامد
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد
وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب
بر دولت آشیان شما نیز بگذرد
باد خزان نکبت ایام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد
سیف فرغانی
این جهان، محدود و آن خود، بی حد است
نقش و صورت، پیش آن معنی، سد است
این جهان دام است و، دانه اش آرزو
در گریز از دام ها، روی آر، زو
این جهان، زندان و ما زندانیان
حفره کن، زندان و خود را وارهان
بند بگسل، باش آزاد ای پسر
چند باشی بند سیم و بند زر
گر بریزی بحر را در کوزه یی
چند گنجد؟ قسمت یک رزوه یی
کوزه چشم حریصان پر نشد
تا صدف قانع نشد، پر در نشد
مولوی
جهانا سراسر فسوسی و باد
به تو نیست مرد خردمند شاد
به کردارهای تو چون بنگرم
فسوس است و بازی نماید برم
مال را کز بهر دین باشی حمول
«نعمَ ملٌ صالحٌ» خواندش رسول
آب در کشتی، هلاک کشتی است
آب اندر زیر کشتی، پُشتی است
سعدی
ای قوم! با قیام نشستن مخالفم
با غیر تیغ، هر چه که آهن، مخالفم
با حلق، اگر نه در پی تکبیر، دشمنم
با سنگ، اگر نه سنگ فلاخن، مخالفم
این سر سلامت است ولی کاشکی نبود
من با سری که بر سر گردن، مخالفم
حافظ
چنینست کردار چرخ بلند
به دستی کلاه و به دیگر کمند
چو شادان نشیند کسی با کلاه
ز خم کمندش رباید ز گاه
مولوی
بیا تا جهان را به بد نسپریم
به کوشش همه دست نیکی بریم
نباشد همی نیک و بد پایدار
همان به که نیکی بود یادگار
عطار نیشابوری
از جمله رفتگان این راه دراز
باز آمده کیست تا به ما گوید راز
پس بر سر این دو راهه آز و نیاز
تا هیچ نمانی که نمی ایی باز
اگر دانی که دنیا غم نیرزد
به روی دوستان خوش باش و خرم
غنیمت دان اگر دانی که هر روز
ز عمر مانده روزی می شود کم
منه دل بر سرای عمر سعدی
که بنیادش نه بنیادیست محکم
برو شادی کن ای یار دل افروز
چو خاکت می خورد چندین مخور غم
سعدی
عکس نوشته دنیا گرده
دورِ گردون گر دو روزی بر مرادِ ما نرفت
دائماً یکسان نباشد حالِ دوران غم مخور
ترا چون چرخ گردون بنده باشد
مه و مهرت بجان تابنده باشد
روزگار میگذرد…
چرخ و فلک میچرخه و زیر و رو میشه
چرخ گردون چه بخندد چه نخندد تو بخند
مشکلی گر تو را، راه ببندد تو بخند
غصه ها فانی و باقی، همه زنجیر به هم
گر دلت از ستم و غصه برنجد تو بخند…
برخیز و مخور غم جهان گذران
خوشباش و به شادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفائی بودی
نوبت بتو خود نیامدی از دگران
از چرخ به هر گونه همی دار امید
وز گردش روزگار میلرز چو بید
گفتی که پس از سیاه رنگی نبود
پس موی سیاه من چرا گشت سفید
به گرد خویش گشته ام سوار این چرخ و فلک
بس است تکرار ملال زِ روزگار خسته ام…
چرخ گردون شد
ز آهم پر خروش
می کشم رنج دو عالم را
بدوش
اگر دستم رسد بر چرخ گردون
از او پرسم که این چین است و آن چون
یکی را میدهی صد ناز و نعمت
یکی را نان جو آلوده در خون…
ای فلک، ای آسمان
گلایه دارم از شما
هر که را هل داده اید بگرفته ام
تا توانم بود بالا برده ام
اینک اما من فتادم بر زمین
آسمان پس کو یار دستگیر….