متن درباره خاطره با رفیق را در روزانه آماده کرده ایم. این متون جذاب و رفاقتی درباره روزهایی است که با دوستان عزیز خود به ثبت خاطره میپردازید. پس اگر به دنبال چنین متونی هستید، با ما همراه شوید.
جملات جذاب درباره خاطرات با رفیق
یه روز با رفیقم زیر بارون گیر کرده بودیم، چتر نداشتیم و خیسِ خیس شدیم. به جای غر زدن، شروع کردیم به خندیدن و مسخرهبازی درآوردن. هنوزم که یاد اون روز میافتم، خندهم میگیره. رفیق یعنی همین لحظههای ساده که تا ابد تو دلت میمونه.
یادش بخیر، با رفیقم تا صبح بیدار میموندیم، از همهچیز حرف میزدیم؛ از آرزوهامون، دیوونهبازیامون، حتی نقشه میکشیدیم که یه روز بریم یه جای دور و فقط حال کنیم. اون شبها انگار زمان وامیستاد.
یه بار با رفیقم زدم به جاده، بدون برنامه، فقط موزیک و حرفای الکی. یه جا گم شدیم، ولی اونقدر خندیدیم که اصلاً مهم نبود. رفیق خوب یعنی کسی که گم شدن باهاشم قشنگه.
یه روز تو کافه نشسته بودیم، رفیقم شروع کرد یه داستان بامزه از بچگیش تعریف کردن. قهوهمون سرد شد، ولی ما غرق خنده و خاطرهبازی بودیم. این لحظههای ساده با رفیق از بهتریناست.
یه بار سر یه چیز الکی با رفیقم دعوامون شد، ولی دو ساعت بعد زنگ زد و گفت: «بیا بریم یه چیزی بخوریم، گشنمه!» همون موقع فهمیدم رفیق واقعی یعنی کسی که حتی دعواشم شیرینه.
یادش بخیر، بچه که بودیم، با رفیقم توی کوچههای خاکی محلمون دنبال هم میدویدیم، یه توپ پلاستیکی دو لایه داشتیم که انگار باارزشترین گنج دنیا بود. یه روز تا غروب مشغول بازی بودیم، گل کوچیک، وسطی، حتی یه بازی الکی اختراع کرده بودیم که فقط خودمون قانوناشو میفهمیدیم. غروب که شد، با لباسای خاکی و عرقریزان نشستیم رو جدول خیابون و شروع کردیم به حرف زدن درباره اینکه یه روز قهرمان جهان میشیم. اون لحظهها، اون خندهها و اون حس بیخیالی با رفیق، انگار یه تیکه از بهشت بود که فقط تو بچگی و با رفیق واقعی میتونی لمسش کنی. حالا هر وقت یاد اون روزا میافتم، دلم برای اون کوچه و اون بازیها تنگ میشه، اما بیشتر از همه برای رفیقی که هنوزم فکرش یه لبخند گنده رو صورتم میاره.
یه شب با رفیقم تصمیم گرفتیم یه دورهمی راه بندازیم، فقط من و اون و یه تختهمونوپولی که از بس قدیمی بود، پولاش پاره شده بود. وسط بازی، تقلب میکردیم، سر هم داد میزدیم و بعدش از خنده غش میکردیم. یهو بحث کشید به خاطرههای قدیمی، از اون روزی که توی پارک با یه دسته کارت الکی یه بازی اختراع کردیم و تا نصفهشب غرقش بودیم. رفیقم همیشه یه جوری بازی میکرد که انگار قراره جام جهانی ببره، ولی تهش همیشه میگفت: «مهم نیست کی برد، فقط حال کردیم!» این رفاقت یعنی همین؛ اینکه بتونی ساعتها با یه بازی ساده، فقط با خنده و شوخی، بهترین لحظههای زندگیتو بسازی. هنوزم وقتی همو میبینیم، یه بازی راه میندازیم و انگار هیچی عوض نشده.
یه روز تابستونی با رفیقم تصمیم گرفتیم با دوچرخههای قراضهمون بزنیم به دل جادههای اطراف شهر. قرار بود مثلاً یه ماجراجویی درست و حسابی داشته باشیم. وسط راه، رفیقم چنان با سرعت رفت که از یه تپه کوچیک پرید و پخش زمین شد! اول نگران شدم، ولی وقتی دیدم داره از خنده میترکه، خودمم زدم زیر خنده. نشستیم همونجا، خاکی و عرقریزان، شروع کردیم به تعریف کردن از زمین خوردنای قبلیمون تو بازیای بچگی. اون روز فهمیدم رفیق خوب یعنی کسی که حتی زمین خوردن باهاشم میشه یه خاطره باحال. حالا هر وقت دوچرخه میبینم، یاد اون روز و خندههای از ته دلمون میافتم.
یادمه یه زمستون سرد، با رفیقم توی خونه گیر افتاده بودیم چون برف حسابی میبارید. یه دسته کارت پیدا کردیم و شروع کردیم به بازی «هفت خبیث». اولش جدی بودیم، ولی کمکم کار کشید به تقلب و مسخرهبازی. رفیقم یه نقشه کشید که مثلاً حواسمو پرت کنه و کارتاشو قایم کنه، ولی منم دستشو خوندم و چنان تقلب کرد که دیگه هیچکی نفهمید کی برد! تا نصفهشب داشتیم میخندیدیم و برای هم کری میخوندیم. اون شب بهم یادآوری کرد که رفیق یعنی کسی که بتونه با یه بازی ساده، کل دنیا رو برات قشنگ کنه. هنوزم اون دسته کارت رو نگه داشتم، چون پر از خاطرههای رفاقتمونه.
یه روز با رفیقم و چندتا دیگه از بچههای محل، توی حیاط خونه یکیمون جمع شدیم برای فوتبال. دروازهمون دو تا سنگ بود و توپمونم یه پلاستیکی نصفهونیمه. رفیقم چنان جدی بازی میکرد که انگار فینال جام جهانه! یهو سر یه خطا دعوامون شد، من میگفتم عمدی بود، اون میگفت اتفاقی. یه ربع قهر کردیم، ولی بعدش اومد گفت: «بیا ادامه بدیم، ولی این بار من میبرم!» همون موقع خندهمون گرفت و دوباره بازی کردیم تا غروب. این رفاقته که حتی دعواشم شیرینه و یه بازی ساده رو میتونه به بهترین خاطره عمرت تبدیل کنه.
حکایت رفاقت دیرینه من با تو
حکایت قهوهایست
که امروز با یاد تو تلخ تلخ نوشیدم
که با هر جرعه بسیار اندیشیدم
که این طعم را دوست دارم یا نه؟
و آن قدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن
که انتظار تمام شدنش را نداشتم
تمام که شد فهمیدم
بازهم قهوه میخوام
حتّی تلخ تلخ
هی رفیق قدیمی و با مرام من
بدون چتر کنارم قدم نزن، خیس دلتنگهایم میشوی
دنیای من ابریتر از آن است که فکرش را میکنی
عکس نوشته درباره خاطرات با رفیق
همیشه لبخند را به لب من می آوری
حتی وقتی فرسنگ ها از من دوری
همیشه در قلبمی
هیچ وقت جدا نخواهی شد
داشتن دوستی مانند تو، به شدت شیرین و حقیقی است
چه بگویم درباره تو ای دوست صمیمی ؟
از زمانی که تو وارد زندگی ام شدی
هر چیزی برایم تازگی دارد
و تو دلیل شادی من در زندگی هستی
من کلمات زیادی برای نشان دادن احساسم به تو ندارم
مگر آن که بگویم ممنونم!
با تمـام مـداد رنگـی هـای دنـیا
بـه هـر زبـانی که بـدانی یـا نـدانی !
خـالی از هـر تشبیه و استعـاره و ایهـام …
تنهـا یکــ جملـه برایـت خـواهـم نوشت :
دوستت دارم بهترین دوست دنیا
رفیق عزیز سالهای دورم
کاش دفتر خاطراتم
چراغ جادو بود
تا هر وقت از سرِ دلتنگی
به رویش دست میکشیدم
تو را و تمام خاطرات شیرینمان را از آن دوباره بیرون میکشیدم…
قلب، مهمانخانه نیست که آدمها بیایند دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند.
قلب، لانه گنجشک نیست که در بهار ساخته بشود و در پاییز باد آن را با خودش ببرد.
قلب، راستش نمیدانم چیست؟
اما این را میدانم
که فقط جای آدمهای خیلی خیلی خوب است!
برای همیشه…
دوست عزیزم
اگرچه این روزها عجیب دلتنگتم، اما میدانم که
دوری، دوستیهای کوچک را از دل میبرد.
ولی به دوستیهای بزرگ عظمت میدهد..
صافی آب مرا یاد تو انداخت رفیق
تو دلت سبز ، لبت سرخ ، چراغت روشن
چرخ روزیت همیشه چرخان ، نفست داغ ، تنت گرم ، دعایت با من
روزهایت پی هم خوش باشد
یادته زیر گنبد کبود دوتا رفیق قدیمی بودیم
و کلی حسود؟
تقصیر اون حسودا بود که حالا
ما شدیم یکی بود یکی نبود …
هی رفیق قدیمی و با مرام من
بدون چتر کنارم قدم نزن، خیس دلتنگهایم میشوی
دنیای من ابریتر از آن است که فکرش را میکنی
خیلی حس قشنگیه
وقتی یه دوست قدیمی داشته باشی که همیشه حواسش بهت باشه
سنگ صبورت باشه در تنهاییها
نگرانت بشه و دوست داشته باشه
مرسی که هستی دوست من
دوست عزیزم
اگرچه در این روزهای تنهایی، ساعت کندتر از همیشه میگذرد، اما میدانم که
رفاقت به معنی حضور در کنار فردی دیگر نیست، بلکه به معنی حضور در درون اوست
و من این روزها با تمام وجود، حضورت را حس میکنم…
متن خاطره بازی با رفیق
معجزهای وجود دارد که دوستی نامیده میشود
و در میان دل اقامت دارد
شما نمیدانید که چگونه بوجود میآید و چگونه آغاز میشود.
اما شادمانی که برایتان به ارمغان میآورد همیشه موهبتی خاص میبخشد
و شما متوجه میشوید که دوستی ارزشمندترین نعمت خداوند است!
فراموش کردن رفیقان قدیمی، بی احترامی به قانون خاطرههاست
ارادت مرا هر روز در سر رسیدت تیک بزن…
معجزهای وجود دارد که دوستی نامیده میشود
و در میان دل اقامت دارد
شما نمیدانید که چگونه بوجود میآید و چگونه آغاز میشود.
اما شادمانی که برایتان به ارمغان میآورد همیشه موهبتی خاص میبخشد
و شما متوجه میشوید که دوستی ارزشمندترین نعمت خداوند است!
دوستان من،مثل گندمند!
یعنی یک دنیا برکت و نعمت، نبودن شان،قحطی و گرسنگی است
و من چه خوشبختم که خوشه های طلائی گندم در اطرافم موج میزند
مهربانی تان را قدر میدانم و آن را در سیلوی جان نگهداری خواهم کرد . . .
رفیق قدیمی و دوست داشتنی من!
از چهار راه قلبم عبور کردی و هیچ به چراغ قلبم توجه نکردی.
اما بدان پلیس قلبم تو را تعقیب خواهد کرد
و برگهی دوستت دارم مرا.
زیر برف پاکنهای دلت خواهد گذاشت.
به راستی هیچ چیز هرگز جای رفیق گمشده را پر نخواهد کرد.
نمیتوان برای خود دوستان قدیمی درست کرد.
هیچ چیز با این گنجینه ی خاطرات مشترک، این همه رنجها و مصائبِ با هم چشیده، این همه قهرها و آشتیها و
هیجانهای تند همسنگ نیست.
این دوستیها تکرار نمیشوند.
کسی که نهال بلوطی به این امید مینشاند که به زودی در سایه اش بنشیند، خیالی خام میپرورد
آنتواندوسنتاگزوپری
نوشتههای روی شن، مهمان اولین موج دریا هستند
اما حکاکیهاى روی سنگ، مهمان همیشگی تاریخ هستند
و دوستان خوب قدیمی، حک شدگان روی قلبند و ماندگاران ابدی
بعضی از آدما
خاطرشون یه جور عجیبی دوست داشتنیه
گرم دلنشین و به یادموندنی…
دقیقا مثل یه آهنگ قدیمی
كه وقتی به آخر می رسه
دوباره میزنی عقب تا
از اول گوش کنی!
مث یه رفیق همیشگی…