در سایت ادبی و هنری روزانه دلنوشته نیمه شعبان را برای شما دوستان قرار دادهایم. نیمه شعبان سالروز ولادت حضرت مهدی(عج)، امام دوازدهم شیعیان، و از جشنهای بزرگ شیعیان است. در برخی روایات، شب نیمه شعبان پس از شب قدر برترین شبها دانسته شده است. گروهی از شیعیان در این شب به شب زندهداری و اعمال مذهبی مشغول میشوند. برخی از اهلسنت و طریقتهای تصوف نیز به فضیلت این شب معتقدند.
دلنوشته احساسی نیمه شعبان
می دانید پدر! عصر جمعه و صبح شنبه که تفاوتی ندارند…من هرزمان که به شما فکر میکنم، قلبم پر میشود از یاد شما و خوبی هایتان. فرقی هم نمیکند ساعت چندِ روزگار است و هوا بارانیست یا آفتابی! تمام دل و جانم میشود شما و مهربانی هایتان و عطر خوش حضورتان!
بانوی دو عالم فرمودند:در روز جمعه ساعتی است که هرکس آن را مراقبت کند و در آن لحظه دعا کند دعایش مستجاب شود ،و آن زمانی است که نیمی از خورشید غروب کرده باشد…
امروز هم در این عصر جمعه پاییزی که دل تنها شما را میطلبد و دیده تنها روی ماهِ دلربایتان را میجوید، میخوانم شما را با این دل گنهکار و این قلب زنگارگرفته، تا به خاطر مادر پهلو شکسته تان هم که شده نظر لطف و عنایتی نمایید!
ای مهربانتر از پدر و مادرم! تنها با ظهور شما غروب جمعه، دست از این همه گرفتگیش برمی دارد و دل های تفتیده رنگ باران به خود می بیند. آخر غم غروب جمعه ها را تنها در کنار شما میشود به دست فراموشی سپرد. غروب جمعه رسیده است و باز تنهایی…
مولا جان چه شیرین است نَمکى که شما سَرِ سفره مان ریخته اید و چه طعمى دارد غذا، آن وقت که از جانبِ حضرت تان بر ما عرضه مى شود!… چه زیباست باران، وقتى به دعاى شما مى بارد و چه دل چسب است، آن چه که خیر و صلاح مان است، بر ما عرضه مى شود!…
مهربانِ من!… زندگى، با همه ى دشوارى و سختى هایش، برایم شیرین مى شود، وقتى که مى بینم چون تویى را دارم!… وقتى مى دانم مى آیى و آن روز، به کام ما مى شود!… دوازدهمین حجت حق؛ آرزویم تعجیل فرج شماست.
درد و دل با امام زمان
می دانید پدر! عصر جمعه و صبح شنبه که تفاوتی ندارند…من هرزمان که به شما فکر میکنم، قلبم پر میشود از یاد شما و خوبی هایتان. فرقی هم نمیکند ساعت چندِ روزگار است و هوا بارانیست یا آفتابی! تمام دل و جانم میشود شما و مهربانی هایتان و عطر خوش حضورتان!
بانوی دو عالم فرمودند:در روز جمعه ساعتی است که هرکس آن را مراقبت کند و در آن لحظه دعا کند دعایش مستجاب شود ،و آن زمانی است که نیمی از خورشید غروب کرده باشد…
امروز هم در این عصر جمعه پاییزی که دل تنها شما را میطلبد و دیده تنها روی ماهِ دلربایتان را میجوید، میخوانم شما را با این دل گنهکار و این قلب زنگارگرفته، تا به خاطر مادر پهلو شکسته تان هم که شده نظر لطف و عنایتی نمایید!
ای مهربانتر از پدر و مادرم! تنها با ظهور شما غروب جمعه، دست از این همه گرفتگیش برمی دارد و دل های تفتیده رنگ باران به خود می بیند. آخر غم غروب جمعه ها را تنها در کنار شما میشود به دست فراموشی سپرد. غروب جمعه رسیده است و باز تنهایی…
مولا جان چه شیرین است نَمکى که شما سَرِ سفره مان ریخته اید و چه طعمى دارد غذا، آن وقت که از جانبِ حضرت تان بر ما عرضه مى شود!… چه زیباست باران، وقتى به دعاى شما مى بارد و چه دل چسب است، آن چه که خیر و صلاح مان است، بر ما عرضه مى شود!…
مهربانِ من!… زندگى، با همه ى دشوارى و سختى هایش، برایم شیرین مى شود، وقتى که مى بینم چون تویى را دارم!… وقتى مى دانم مى آیى و آن روز، به کام ما مى شود!… دوازدهمین حجت حق؛ آرزویم تعجیل فرج شماست.
سلامی به آقای مهربان همیشگی از جانب یکی از دوستدارانت “شعبان” “شین” اش برایم شور و شعف، “عین” اش برایم عین حیات، “ب” آن، بهار وجودم، “الف” اش، انتظار نامه ای از جنس روز های تلخ غیبت ، و “ن” اش نسیم آمیخته به عطر نرگس است که امید را در دل هایمان زنده می کند…
با خودم فکر می کنم چقدر پانزدهم این ماه را دوست دارم… ای کاش همه ی روز هایمان همه ی شهر همه ی مردم شبیه روز ها و کوچه پس کوچه ها و مردم نیمه شعبان بودند… کاش نامتان را همه کوچه ها عطر آگین می کرد؛ کاش همه کوچه های شهر، به امید روز وصال، چراغانی می ماند؛
کاش هر روز نامت را، مهربانی ات را، آقایی ات را و هزاران هزار خوبی ات را، برای مردم یادآور می شدیم… کاش کمی غیرت نشان می دادیم… تا به کی!؟ بی خبر از تو در این دره ی تاریک و سرد دنیا، با غفلت و گناه دست و پنجه نرم خواهیم کرد!؟ تا به کی
از تو دور خواهیم ماند و زندگی خواهیم کرد!؟ اصلا این چند سال عمرم را چطور بدون تو دوام آورده ام!؟ و اینجاست که به محب بودن خود شک می کنم… به اینکه دوستت دارم… به اینکه انقدر از عشقت دم می زنم…
پس چطور ؛ اینهمه سال، بدون شما سپری کردم و دوام آوردم!؟ تمام آرزویم این است… که یک دل و یک صدا من و تمام کسانی که دوستت داریم جمع شویم گرد هم، و برای آمدنت دعا کنیم، و حضور آشکارت در میانمان را از خدا بخواهیم…، اشک بریزیم، ناله کنیم، ضجه بزنیم که خدا ما دوری دلها از حجتت را نمی خواهیم؛ هر چند گناه خودمان سبب این فاصله با امام زمانمان شده…
اما بر ما سخت است که همگان را ببینیم و حجتت را نه… که با هر کسی حرف بزنیم و صدای امام زمان مان به گوشمان نرسد… دلم می خواهد بنشینیم این ها را به خدایمان بگوییم و با معبودمان عهد کنیم که تا لحظه ی جان سپردن دست از دامانش بر نخواهیم کشید… کاش از خودمان غیرت نشان می دادیم..
آقای من! تولد ۱۱۸۶ سالگی تان مبارک! با تمام کوچکی هایم برایتان یک قاصدک آرزو می آورم، خدا کند که زودتر، آمدنتان به عالم هدیه شود! چه خوب میشود اگر با تمام بزرگی و دل مشغولی هایتان برای من هم دعا کنید می دانم که قابل نیستم…
ای کاش اذن دهید تا من دعاگویتان باشم… و مدام زمزمه کنم؛ ای دل بگو میان قُنوتت به صد نیاز «عَجّل علی ظُهورک یا فارسَ الحِجاز» هر دم بگو به اشک روان رو به آسمان «عَجّل علی ظُهورک یا صاحِبَ الزَمان»
شیعیان امام زمان! به هوش باشید! دعا را دست کم نگیرید… هر فعالیت سازنده ای در دوران غیبت ارزشمند و محترم است! اما یادمان باشد در کنار تمام اینها ارتباط مستقیم ما با خدا و درخواست ظهور پدرمان جایگاه ممتازی دارد!
شاید این روایت نبوی را شنیده باشید: برترین عمل امت من انتظار فرج خداوند است! اما امام مهربان من…! دعای خود شما کیمیای دیگریست شما آن مضطری هستید که اگر دعا نمایید اجابت می شود…
أین المضطر الذی یُجاب إذا دَعَی
شما آن وعده خدایید که خدا آن را ضمانت نموده… السلام علیک یا وعد الله الذی ضَمنه…
میلادت مبارک! بهترینِ عالَم…
نامه به امام زمان
کجا پیدا کنم شبیهِ شما را یا صاحب الزّمان؟!! من قطره ای از اقیانوسِ دوستداران و رعیّت ات هستم … و عجب که شما در این آبیِ بی پایان، قطره قطره مان را می بینی!! و می شناسی به نام و نشان و خُلق و خو!! و دعایمان میکنی به حاجت و حکمت و مصلحت و نیاز!! و راهنمایمان می شوی در طوفانِ بلاها و خطاها …
فدای بزرگواری و اعجازتان که اشتغال به امورِ هر یک از ما، شما را از دیگران غافل نمی کند! کجا پیدا کنم شبیهِ شما را یا صاحب الزّمان؟!! و کجــــا خســــته مـی شـــوی از دریــــای بلـاء، یا سفینه النّجاه؟!!
و ای روشنیبخش شبهای تاریک دلم…
چقدر دلم برای آمدنت تنگ شده است! برای روزی که صدای قدمهایت، خیابانهای جهان را پر از آرامش کند. برای لحظهای که زمین، زیر سایه نگاهت نفس بکشد.
ای همه امید و آرزوی دلهای منتظر!
ما در ازدحام این روزهای پرهیاهو، چشم به راه حضورت هستیم. هر روز با شوق، نامت را بر لب زمزمه میکنیم و هر شب، به امید دیدنت خواب میرویم. کاش بدانی که نبودنت، سختترین درد این دنیا است. کاش بدانی که جهان، بیتو چقدر بیرنگ و خالی است…
ای عزیزترین! اگر این دلتنگیها، قطرهای از دریای بیکران عشق تو باشد، پس بگذار چشمهایم تا لحظه وصال، بارانی بمانند…
نیمه شعبان مبارک، ای مولای بیقراران!
ای طلوع بیغروب…
نامت را که بر لب میآورم، دلم آرام میگیرد، گویی تمام غصههای عالم در حضورت رنگ میبازند. ای همه عشق و امید، کاش زودتر بیایی، کاش این انتظار به پایان برسد و جهان، آغوشش را برای حضورت بگشاید. کوچههای دل، در آرزوی عبور تو، خیس از باران اشک است و جادههای دنیا، بیحضور تو چقدر سرد و تاریکاند.
مولای مهربانم…
در میان هیاهوی دنیا، تنها نام توست که آرامم میکند. هر روز به شوق آمدنت، چشمهایم را به افق میدوزم و در خلوت شب، نجوا میکنم که شاید فردا، روز وصال باشد. دنیای بدون تو، قصهای ناتمام است که هر فصلش، روایتگر انتظار و دلتنگی است. آه که چقدر سخت است، این لحظات پر از امید و چشمانتظاری…
یا مهدی جان…
انتظار، شیرین است وقتی امید وصال در دل زنده باشد. اما این انتظار، روزها را کند میکند و شبها را بیپایان. تو کجایی ای پناه بیپناهان؟ زمین، تشنه عدالت توست و ما، چشم به راه نگاهی از تو. بیا که با آمدنت، جهان تازه شود و قلبهایمان آرام بگیرد…