در این بخش از سایت ادبی و هنری روزانه جملات قصار از مارک منسن را برای شما دوستان قرار دادهایم. مارک مَنسن نویسنده اهل ایالات متحده آمریکا است. کتاب هنر رندانه بیخیالی و همه چیز به فنا رفته و عشق کافی نیست اثر این نویسنده است. او فارغالتحصیل دانشگاه بوستون است.
او توانست با نوشتن آثاری بسیار جذاب، به محبوبیتی مثالزدنی دست یابد. مطابق آمار مجله نیویورک تایمز، مارک منسن عنوان پرفروشترین نویسنده را از این مجله دریافت کرده است. همچنین کتابهای مارک به بیش از 65 زبان از جمله زبان فارسی ترجمه شده و فروش بیش از 14 میلیون نسخه را در 20 کشور به همراه داشته است.
جملات انگیزشی مارک منسن
پذیرش مرگ خودم و درک آسیبپذیری خودم همهچیز را برایم آسانتر کرده است. سر درآوردن از اعتیادهایم، تشخیص و مواجهه با حقبهجانبیهایم، پذیرفتن مسئولیت مشکلات خودم؛ تحمل ترسها و عدم قطعیتهایم، پذیرفتن شکستها و جوابهای منفی و… همگی با اندیشیدن به مرگ سبکتر شدهاند. هرچه بیشتر به درون تاریکی خیره میشوم، زندگی پرنورتر میشود، دنیا ساکتتر میشود و مقاومت ناخوداگاهم نسبت به همهچیز کمتر میشود.
هیچ چیزی برای ترسیدن وجود ندارد. هرگز.
بوکفسکی در جایی نوشت، «ما همه خواهیم مرد، همگی ما. عجب سیرکی! همین به تنهایی باید کافی باشد تا همدیگر را دوست داشته باشیم، ولی اینطور نیست. ما از مسائل بیاهمیت زندگی وحشتزده و ویران میشویم. ما در هیچوپوچ زندگی غرق شدهایم.
اگر به سخنان ارسطو یا روانشناسهای هاروارد یا حضرت مسیح یا حتی بیتلز گوش دهید، همهٔ آنها میگویند که خوشحالی از یک چیز میآید: اهمیت دادن به چیزی فراتر از خودتان، باور به اینکه شما یک عنصر مؤثر در نهادی بسیار بزرگتر هستید، اینکه زندگیتان صرفاً یک جریان فرعی در یک خط تولید پیچیده است. این احساس، آن چیزی است که مردم به خاطرش به کلیسا میروند، آن چیزی است که به خاطرش میجنگند، آن چیزی است که به خاطرش خانوادههایشان را بزرگ میکنند و برای بازنشستگیشان پسانداز میکنند و پل میسازند و گوشیهای موبایل اختراع میکنند: این احساس گذرا که بخشی از چیزی بزرگتر و درکناپذیرتر از خودشان هستند.
پس از مرگ شما، دنیا چه فرقی کرده و از چه جنبهای بهتر شده است؟ شما چه نشانی به جا گذاشتهاید؟ چه نقشی ایفا کردهاید؟ میگویند که به هم خوردن بالهای پروانهای در آفریقا ممکن است موجب طوفانی در فلوریدا شود؛ خب، شما چه طوفانهایی به دنبال خود به جا خواهید گذاشت؟
مواجهه با حقیقت میرایی خودمان مهم است. چون تمام ارزشهای مزخرف، سست و ظاهری زندگیمان را از میان میبرد. درحالیکه بیشتر مردم در پی اسکناس، شهرت، اطمینان حقبهجانبانه و محبت روزهایشان را یکییکی خرج میکنند، مرگ با سؤالی دردناکتر و مهمتر با ما مواجه میشود: میراثتان چیست؟
متن های عمیق از مارک منسن
نور به هرچه که بخورد، چیز خوبی است.
«ترس از مرگ، از ترس از زندگی ریشه میگیرد. کسی که واقعاً زندگی کرده باشد، آماده است که هر لحظه بمیرد.»
مذهب، سیاست، ورزش، هنر و نوآوریهای فناوری همگی نتیجهٔ پروژههای جاودانگی مردم هستند. بکر معتقد است که جنگها و انقلابها و کشتارهای جمعی وقتی رخ میدهند که پروژههای جاودانگی یک گروه از مردم، با پروژههای جاودانگی گروهی دیگر برخورد کند. قرنها سرکوب و ریخته شدن خون میلیونها نفر، با نام دفاع از پروژهٔ جاودانگی یک گروه علیه پروژهٔ جاودانگی گروهی دیگر توجیه شده است.
سگها نمیشینند به آیندهٔ حرفهایشان فکر کنند. گربهها به اشتباهات گذشتهشان فکر نمیکنند یا با خودشان فکر نمیکنند اگر تصمیمهای دیگری میگرفتند، چه اتفاقی میافتاد. میمونها راجع به آیندههای احتمالی بحث نمیکنند، همانطور که ماهیها نمینشینند تا با خودشان فکر کنند اگر بالههایشان کمی درازتر باشد ماهیهای دیگر علاقهٔ بیشتری به آنها نشان میدادند.
گرچه سرمایه گذاری همیشگی بر شخصی، مکانی، شغلی، فعالیتی و… ممکن است گسترهٔ تجربههای دوستداشتنی ما را محدود کند، دنبال کردن گسترهای از تجربهها هم ما را از فرصت تجربهٔ پاداشهای عمیق بازمیدارد. برخی تجربهها را تنها وقتی میتوانید داشته باشید که پنج سال در یکجا زندگی کرده باشید، بیشتر از ده سال با یک شخص زندگی کرده باشید، نیمی از عمرتان را وقف یک تخصص یا حرفهٔ ثابت کرده باشید.
وقتی که مهمترین اولویتمان این است که همیشه خودمان را خوشحال کنیم یا اینکه همیشه شریکمان را خوشحال کنیم، در آن صورت هیچیک در نهایت خوشحال نمیشود و روابطمان بدون اینکه خودمان بفهمیم از هم میپاشد.
چون صداقت در رابطه برای من بسیار مهمتر از داشتن احساس خوب دائمی است. آخرین کسی که مجبور شوم جلویش خودم را سانسور کنم، زنی است که عاشقش هستم.
چون صداقت در رابطه برای من بسیار مهمتر از داشتن احساس خوب دائمی است. آخرین کسی که مجبور شوم جلویش خودم را سانسور کنم، زنی است که عاشقش هستم.
جملاتی از مارک منسن
اگر شما برای کسی که به او اهمیت میدهید فداکاری میکنید، باید به این خاطر باشد که خودتان میخواهید، نه به این خاطر که احساس اجبار میکنید یا از تبعات انجام ندادن آن میترسید. اگر شریکتان میخواهد فداکاریای برایتان بکند، باید به این خاطر باشد که واقعاً میخواهد، نه به این خاطر که از طریق عصبانیت یا عذابوجدان وادارش کرده باشید. اعمال عاشقانه تنها موقعی صحیح هستند که بدون شروط یا توقع صورت گرفته باشند.
تعیین مرزبندیهای مناسب، به این معنی نیست که نمیتوانید شریکتان را کمک یا حمایت کنید، یا اینکه خودتان مورد کمک یا حمایت قرار گیرید. شما باید هردو از یکدیگر حمایت کنید. اما تنها در صورتی که انتخاب خودتان باشد که حمایت کنید یا مورد حمایت واقع شوید. نه به این خاطر که احساس کنید که مجبور به چیزی یا مستحق چیزی هستید.
نشانهٔ یک رابطهٔ ناسالم این است که هریک سعی میکنند مشکلات دیگری را حل کنند تا احساس خوبی نسبت به خودشان پیدا کنند. نشانهٔ رابطهٔ سالم وقتی است که هر یک سعی کنند مشکلات خودشان را حل کنند تا احساس خوبی نسبت به یکدیگر پیدا کنند.
بیشتر عناصر عشق رمانتیک که ما به دنبال آن هستیم؛ ابراز احساسات دراماتیک و خیرهکننده و فراز و نشیبهای کاملاً نامنظم و… شیوههای ابراز عشق حقیقی و سالم نیستند. در واقع، آنها صرفاً شکل دیگری از حقبهجانبی بروز یافته از طریق روابط بین افراد هستند.
مشکل این است که ما کمکم داریم متوجه میشویم عشق واقعاً یک جورهایی مثل کوکائین است. یعنی به طرز ترسناکی مشابه کوکائین. دقیقاً همان قسمتهایی از مغز را تحریک میکند که کوکائین هم تحریک میکند. یعنی شما را سرخوش میکند و باعث میشود برای مدتی احساس خوبی داشته باشید اما هر تعداد مشکلاتی را که حل کند به همان اندازه مشکلات جدیدی برایتان میسازد؛ دقیقاً مثل کوکائین.
محققان بسیاری گمان میکنند که شکسپیر رومئو و ژولیت را نه برای تحلیل عشق، بلکه برای تمسخر آن نوشته است؛ برای اینکه نشان دهد چقدر دیوانگی لازم دارد. او قصد نداشت که نمایشنامهاش یک شکوهنمایی از عشق باشد. در واقع، او میخواست کاملاً برعکس باشد: یک تابلوی نئون چشمکزن که کلمات نزدیک نشوید را نشان بدهد، با نوار زرد رنگ پلیس به دورش، که رویش نوشته شده باشد عبور ممنوع.
برای اینکه واقعاً ارزش چیزی را بدانید، باید خودتان را به آن منحصر کنید. سطحی از سرور و معنا وجود دارد که تنها در صورتی در زندگی به آن دست خواهید یافت که دهها سال را صرف سرمایهگذاری در یک رابطهٔ عاشقانه، یک هنر یا حرفه کرده باشید. نمیتوانید بدون رد کردن گزینههای ممکن دیگر، به این دهها سال سرمایهگذاری دست پیدا کنید.
بیان خالص. صداقت به معنای واقعی کلمه. ارتباط بدون هیچ شرطی، بدون هیچ توقعی، بدون هیچ نیت پنهانی، بدون هیچ تلاش مأیوسانهای برای دوست داشته شدن.
عمل صرفاً حاصل انگیزه نیست؛ عامل آن هم هست.