جملات فسلفی مارکوس اورلیوس؛ سخنان فیلسوف رواقی درباره موفقیت و زندگی

جملات فسلفی مارکوس اورلیوس را برای شما دوستان قرار داده ایم. مارکوس آئورلیوس آنتونیوس یا مارک اورل از امپراتوران بزرگ روم است. او یکی از «پنج امپراتور خوب»، از دودمان آنتونی نروایی، و یک فیلسوف رواقی بود. وی در 26 آوریل سال 121 میلادی زاده‌شد. مارک اورل در 17 مارس 180 میلادی به بیماری تیفوس درگذشت.

جملات فسلفی مارکوس اورلیوس؛ سخنان فیلسوف بزرگ رواقی درباره موفقیت و روش‌های زندگی

جملات فلسفی مارکوس اورلیوس

بیهوده‌ترین کار این است که چیزی غیر از احساسات واقعی خود را بیان کنیم

هیچ دزدی نمی‌تواند اراده آزاد کسی را بدزدد

زندگی چیزی نیست جز معنایی که ما به آن می‌بخشیم

خیالبافی مکن و آنچه را نداری معدوم انگار. به آنچه داری ناظر باش، همان چیزهایی که بیش از هر چیز دیگر باارزش می‌شماری، و بیندیش که اگر آن‌ها را نداشتی چقدر آرزومندشان می‌بودی. ولی مواظب باش. داشته‌های خود را بیش از حد باارزش مشمار، زیرا در این صورت اگر آن‌ها را از دست بدهی، مغموم و ناراحت خواهی شد.

«چیزی جز نظر ما درباره چیزها وجود ندارد»،

عمر آدمی لحظه‌ای بیش نیست، وجودش جریانی گذرا، احساساتش مبهم، جسمش طعمه کرم‌ها، روحش گردبادی ناآرام، سرنوشتش نامعلوم و شهرتش ناپایدار است.

آدمی باید خود را به چنان طرز تفکری عادت دهد که اگر ناگهان از او بپرسند «اینک به چه می‌اندیشی؟» بتواند صادقانه و بی‌درنگ به این سؤال پاسخ دهد؛

آیا امور بیرونی خاطرت را پریشان می‌کنند؟ پس خلوت گزین، و بر شناختی که از امر نیک داری بیفزا و بر بی‌قراریات فائق آی

از سخنوری، شعر و استعاره‌های غریب لفظی، پوشیدن لباس‌های تشریفاتی در خانه، و دیگر بی‌سلیقگی‌هایی از این دست دوری گزینم، و از سبک نامه‌نگاری ساده تقلید کنم

آلودگی فکر نوعی طاعون است، طاعونی بسیار خطرناک‌تر از آلودگی هوا

شرارت دیگران به من زیان می‌رساند، ولی خدا نخواسته که دیگری بتواند مسبب بدبختی من باشد.

«آیا کسی که اندیشه‌ای چنان عظیم و بینشی چنان وسیع دارد که می‌تواند تمام زمین و زمان را دربر گیرد، زندگی انسان را مهم می‌شمارد؟» «خیر.» «پس چنین انسانی مرگ را امری هراسناک نمی‌داند؟» «خیر.»

عادت کن که وقتی کسی کاری می‌کند، از خود بپرسی: «از این کار چه هدفی دارد؟» ولی این پرسش را از خودت شروع کن و اولین بار این سؤال را از خودت کن.

آدمیان در صحرا، کنار دریا، یا در کوهستان‌ها عزلت می‌گزینند ــ رؤیایی که تو نیز همواره در سر می‌پرورانده‌ای. ولی چنین خیالاتی به هیچ وجه در شأن فیلسوف نیست، زیرا که می‌توانی هر وقت بخواهی در خود عزلت گزینی. برای آدمی کنج عزلتی آرام‌تر و راحت‌تر از روحش وجود ندارد؛ از همه مهم‌تر این که اگر فقط یک لحظه به امکانات دیگری که در خود دارد بیندیشد، بی‌درنگ به آسودگی خاطر دست می‌یابد ــ آسایشی که صرفاًنام دیگری برای روح بسامان و هماهنگ است. پس همواره از این کنج عزلت استفاده کن، و دم به دم خود را تازه نما.

وقتی حرف می‌زنی، به سخنان خود دقت کن، و وقتی کاری انجام می‌دهی، به نتایج آن توجه کن. در مورد اخیر، ببین چه هدفی را دنبال می‌کنی؛ و در مورد اول، ببین حرف‌هایت چه معنایی دارد.

جملات فلسفی مارکوس اورلیوس

وقتی از جفا و ناسپاسی کسی ناراحتی، ابتدا و پیش از هر چیز فکرت را متوجه خودت کن. زیرا اگر به حسن نیت چنین آدمی ایمان داشته‌ای، مسلماًخودت اشتباه کرده‌ای. اگر به او محبت کرده‌ای ولی انتظار داشته‌ای تلافی کند، بازهم خودت اشتباه کرده‌ای.

تا واپسین لحظه حیات در مسیر طبیعت گام برمی‌دارم؛ هوای اولین دم و آخرین بازدمم یکی بیش نیست، و در همان زمینی مدفون می‌شوم که پدرم بذر خود، مادرم خون خویش، و دایه‌ام شیر وجودم را از آن به دست آورده است ــ زمینی که سال‌های سال آب و غذای روزانه‌ام را تأمین کرده، و، گرچه به‌شدت از آن سوءاستفاده کرده‌ام، هنوز قدم برداشتنم را تحمل می‌کند.

سخنان فلسفی عمیق رواقی

هملت (در پرده ۲، صحنه ۲) می‌گوید: «هیچ چیز خوب یا بدی وجودندارد؛ فکر است که خوب و بد را به وجود می‌آورد.» در این‌جا مارکوس اورلیوساین اندیشه را به صورتی موجزتر در قالب دو کلمه یونانی بیان می‌کند، که معنای تحت‌اللفظی آن‌ها از این قرار است: «زندگی عقیده است.»

آدمی باید خود را به چنان طرز تفکری عادت دهد که اگر ناگهان از او بپرسند «اینک به چه می‌اندیشی؟» بتواند صادقانه و بی‌درنگ به این سؤال پاسخ دهد؛ و به این ترتیب ثابت کند که تمام افکارش ساده و محبت‌آمیز است، یعنی به همان گونه که شایسته موجودی اجتماعی است، موجودی عاری از تخیلات شهوانی، حسادت‌ها، کینه‌ها، سوءظن‌ها و دیگر احساساتی که اگر قرار باشد به داشتن آن‌ها اذعان کند، از شرم سرخ خواهد شد.

کمال شخصیت آن است که هر روز را به گونه‌ای سپری کنیم که انگار آخرین روز زندگی ماست و از آشفتگی، کاهلی و تظاهر بپرهیزیم.

انسان‌ها در پی جلب خشنودی چه موجودات اسفباری هستند! چه اهداف تأسف‌انگیزی را، با چه وسایل اسفباری، تعقیب می‌کنند! روزگار با چه سرعتی همه چیز را از میان خواهد برد. چه بسیار چیزها را که تاکنون از میان برده است!

طوری زندگی نکن که انگار هزار سال زنده خواهی بود. مرگ به تو بسیار نزدیک است؛ تا زنده‌ای و قدرت داری، بکوش از خود انسانی خوب بسازی.

اگر قرار باشد که سه‌هزار سال یا حتی سی‌هزار سال زندگی کنی، به یاد داشته باش که تنها زندگی‌ای که انسان می‌تواند از دست بدهد همان زندگی‌ای است که در لحظه اکنون دارد؛ و افزون بر آن، این که انسان نمی‌تواند غیر از زندگی‌ای که از دست می‌دهد زندگی دیگری داشته باشد. این امر بدین معناست که طولانی‌ترین و کوتاه‌ترین زندگی با یکدیگر فرقی ندارند، زیرا زمان حال به یک اندازه به همه تعلق دارد، ولی زمان گذشته دیگر در اختیار ما نیست.

سخنان فلسفی عمیق رواقی

پند های آموزنده مارکوس اورلیوس

تیره‌بخت‌ترین انسان کسی است که سودای فهم کل خلقت را در سر داشته باشد و، به قول شاعر، «به پژوهش در اعماق زمین بپردازد»، و با دقتی کنجکاوانه در پی کشف اسرار ارواح دیگران باشد، غافل از آن که به روح خویش پرداختن، و خادم وفادارش بودن، او را کفایت می‌کند.

هومر می‌گوید: «ابنای بشر چیستند، جز برگ‌هایی که با وزش باد بر زمین می‌افتند؟»

به پدرجدم مدیونم به دلیل توصیه‌اش مبنی بر انصراف از تحصیل در مدارس عمومی و، در عوض، استخدام معلمان خصوصی خوب در خانه، و نیز درک این حقیقت که برای این هدف نباید با بخل‌ورزی از هیچ هزینه‌ای مضایقه کرد.

زندگی انسان ناپایدار و بی‌ارزش است؛ دیروز نطفه‌ای بیش نبوده و فردا یا جسدی مومیایی است یا خاکستر. پس این عمر کوتاه فانی را هماهنگ با طبیعت سپری کن، و سپس خرسند و آسوده‌خاطر بخواب، همچون زیتونی که پس از رسیدن فرومی‌افتد، در حالی که حمد و ثنای زمین و درختی را می‌گوید که به او زندگی بخشیدند.

فرض کن یکی از خدایان به تو بگوید: «فردا، یا حداکثر پس‌فردا، خواهی مُرد.» در این صورت اگر در زمره زبون‌ترین انسان‌ها نباشی، بیهوده نگران نخواهی شد که فردا می‌میری یا پس‌فردا ــ مگر این دو با یکدیگر فرقی دارند؟ بنابراین، دریاب که چندان تفاوتی ندارد که فردا بمیری یا چندین سال دیگر.

پند های آموزنده مارکوس اورلیوس

آن کس که می‌خواهد پس از مرگ هم مشهور باقی بماند از این نکته غافل است که تمام کسانی که او را به یاد دارند خواهند مرد، نسل بعدی هم در موعد مقتضی از دنیا خواهد رفت، تا این که سرانجام، پس از فراز و نشیب‌های بسیار، نام او به‌کلی از یاد خواهد رفت. افزون بر این، حتی اگر فرض کنیم کسانی که تو را به خاطر دارند هرگز نمیرند و خاطراتشان باقی و برقرار بماند، این امر برای تو چه فایده‌ای دارد؟ مسلماًبرای تو که در گور آرمیده‌ای هیچ سودی نخواهد داشت؛ و حتی وقتی در قید حیاتی بازهم از تحسین و تمجید دیگران نفعی نمی‌بری. مگر این که به منافعی حقیر نظر داشته باشی. پس اگر تمام فکر و ذکرت این باشد که فردا دیگران درباره‌ات چه خواهند گفت، از آنچه امروز طبیعت به تو ارزانی داشته غافلی، و چنین کاری قطعاًنادرست است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *