اشعار و جملات زیبای نسیم دادستان نویسنده ایرانی (۴۰ متن دلنشین)

اشعار و جملات زیبای نسیم دادستان را در این بخش از سایت ادبی و هنری روزانه برای شما دوستان قرار داده‌ایم. نسیم دادستان شاعر و نویسنده خوش ذوق ایرانی است که در اشعار منتشر شده از او، می‌شود به رافت و لطافت هنری او پی برد. در ادامه همراه ما باشید.

اشعار و جملات زیبای نسیم دادستان نویسنده ایرانی (۴۰ متن دلنشین)

اشعار نسیم دادستان

ای لبخندِ آفتاب

طلوع کن

بر حافظه ی عریان دلتنگی!

طلوع کن

بر استخوان ترک خورده ی پنجره

طلوع کن

بر تاریکی سکوتم

و بگذار

عشق را با تمام

کم و کاستی هایش در آغوش بگیرم

تا به آنهایی که عشق را کتمان کردند نشان بدهم عشق چه رنگی دارد

طلوع کن

و بگذار ببوسمت

نزدیک شو؛

«اگر چه حضورت ممنوع است »

تو”یادت”

نیست ولی من خوب به یاد دارم

به وقت پائیز و فصلی زرد

دوستت داشتم و عاشقت شدم

محبوب من؛

بودنت”مجوز پناهندگی‌ام در آغوش جنگ”

آمدنت تکرار هزار و یک شب رویاهاست

ترجیح می دهم  یادت در آغوشم بماند تا دیگری

مي خواهم 

عاشقت شوم

اما

در بيكران سینه ام

به  خواب رفته اي

چنان عمیق

که چشم هایت پر از صدف شده

و چنان طولانی

که هيچ پرستوئي به سینه ام برنخواهد گشت..

مي خواهم تكانت بدهم

تا چشم باز کنی

و ببینی ام…

اما مي ترسم

پيله ايي از تنت خراب شود

و پروانه اي از آن بپرد

پس همان بهتر

که عميق در عمق سینه ام فرو روي..!!

“ااي دور ترين نزديك به من..!!

اشعار نسیم دادستان

گاهی فکر میکنم

چه فرقی می‌کند

کجای هفت آسمان هستی!

آرام جان

یادت هست!؟

تو تنها کسی بودی

که تا لبخند می زد

شب از آسمانِ خانه می رفت

نور در من ریشه می کرد و سبز می شد

ماه من!

اگر توصیف زیبایی بودی

قطعاً حضرت خورشید می شدی

لهجه اش باراني،

حرف هايش باراني

چشمهايش باراني

با اين همه كوير بود..

اما عاشقانه از شقايق مي گفت

از دوباره ها و دوباره ها…!!

شعرهای زیبای نسیم دادستان

چه فرقی می‌کند

کجای دنیای

تو همانی!

ستاره ای در دورهای خیلی دور

که زمین غرق در حسرت های همیشگی

دور سرت

در خواب بادبادک‌ها

آسمان به آسمان می چرخد

من مسافرم

تو مسیر مورد علاقه ام…

«قطار شو که مرا با خودت سفر ببری»

تو دور نيستي

مثل آب و درختانِ

“يك شهر بزرگ “

در خاك من ريشه داري..!

میخواهم بدانی درباره‌ی تو

و گلوله‌ای که لبخندم  را نشانه رفت و خشکاند

چیزی به کسی نگفته‌ام

وانمود کردم که

همه چیز رو براه است و خوشبختی

بخشی از اتفاق شیرین

زندگی‌ام است

در آغوش من

شناور خواهی شد

چون ماهی

در برکه‌ی آرام

و برسینه ام

خواب خواهی دید

بوسیده ام تورا

بال درآورده‌ای

ماهی کوچک قرمز من..!

دلگیرم از خدایی که

در همین نزدیکی‌هاست،

همانی که چتر دستانش را

در بهمن مهر

بر سر اختران‌

سرزمین قاصدک‌ها

سایه نکرد..

و اما مِهر  آغوشت

فصل نمی‌شناسد..

شهیار عشق و

شهری ورای پاییز است

در هیاهوی فصلها؛

پاییز،

برگ ریزان تمام آرزوهایِ من است

غمگین‌ترین قو دنیا هستم

که یاد تو

در چشم آبی مرداب

زیباترم می‌کند

غمگین!

شبیه تنهایی مردی هفتاد و چند ساله

تهی

شبیه گلبرگ گُلی در باد

به یأس نشسته

شبیه شاخه‌ای

زیر خروارها بهمن دلتنگی…

و تنها هم صحبتم

در خواب و بیداری

فندک و سوز گلویم

هیهات

روز شماری مکن

بدون تو

من سر سلامت به گور نمی‌برم

مثل وطن

باز مانده ای غریبم..

به وقت هر طلوع

آرزوی آزادی

رویاهای خواب آلوده ام را بیدار می‌کند

مانند پنجره

به آسمان شب نگاه می‌کنم

از حافظهء آبی ابر

خاطره تو می‌بارد

باور کن

هر قطره‌اش

را به اندازه دریایی

دوستت می‌دارم

اما

مانند گُلی تشنه باران

مانند کبوتری رها از طوفان

سرشار از بوی تنت دنیا را از یادم

خواهم برد

شعرهای زیبای نسیم دادستان

تویی معبود آغوشم؛

نگاهت را نثارم کن

بی‌‌تردید

که در پرواز بی‌تابم؛

تو رامم کن

بی‌تردید

بلاگردان چشمانت

تو اعجاز نمایانی؛

خلاصم کن

بی‌تردید

تو در معراج،خدای عهد

نفس بندِ نفس‌هایت

که گاهی هست و

گاهی نیست

جان شیرینی

بی‌تردید

مرا گم کن در آغوشت

مرا در گریه پیدا کن

«به رویم باز کن

میخانۀ چشمی که بستی را»

بی‌تردید

مرا یک دم اجابت کن؛

بیا در آیه‌های عشق امتحانم کن

بی‌تردید

عکس نوشته اشعار نسیم دادستان

به بوسه نگاه تو

از گلسرخ لب‌های من

ترانه می تراود و

خیالت دهان به دهان

پروانه ام میکند

بر مدار عاشقی

لحن صدایت زیباست!

دلم می خواست

از تاریخ بی اعتبار عکس هامان بیرون بیایی

پا به خلوت شعرم بگذاری

و به لهجه سرخ سربه دارها

اذان دلدادگی سر دهی

دنیا را به حاشیه ی امن کلامت ببری

بی گمان راز نهفته در کلام تو بسیار شنیدنی ست

و اما لبخند و لکنت چشمهایت،

شاه بیت شعر فروغ و

گاهی یک غزل از حافظ

عبارتی از گراهام‌گرین

جمله‌ای از شکسپیر و

خطی از مرکبیان در کتاب

آغوشی برای یک سفر طولانی..ست که بال می‌زند و عشق می‌ورزد

چشم‌هایم را میبندم

سرم در مدار تو می چرخد

در این چرخه جز بغض

کسی همخانه ی خیالم نیست

خیالت دور نفس هایم

تنگ می پیچد رؤیای داشتنت

دست از سرم بر نمی دارد

ای حسرت مدام

بگذار عطر دوست داشتنت را

با چشمهای باران و لحظه‌ی دیدار

ورق به ورق

در یک شب طولانی

شعر کنم

تا بهار شکل بگیرد

«با سری حیران و روحی سرگردان»

تکه‌تکه وجودم

“در یاد دیروز و غم فردا”

دلتنگ توست

و جز این گناهم نیست

پرسه های پر شکن انتظار

پایان نخواهد گرفت و

گیسوی پنجره نواخته نخواهد شد

مگر با صبح آغوش و

بوسه ی دوباره عشق

جمعه باید

کسی زنگ خانه‌ات را بزند

کسی که از تمام رفتن‌ها

برگشته باشد

برای گرفتن دستانت

زنده کردن زندگی

در تو

آری

جمعه باید

کسی تو را

از خودت بگیرد

«دیوارها کابوس آوار می‌بینند!»

به نام آغوشت

صدایم کن

تا با ترنم آرام صدایت

ناقوس بدگون آشوب،

در آسمان دلم به صدا در نیاید

به گریه نیندازد

تا پروانه‌های مقدس دشت احساسم

مرا به نام خانه‌ی اندوه، به نظاره ننشیند.

عکس نوشته اشعار نسیم دادستان

در میان دریای آبی نگاهت

چون قایقی بی سرنشین آواره شده ام

کاش در این گستره بی پایان

ناخدا بودی

کاش در عمق تاریک این روزها

ساحل نور و ارامشم بودی

جملات و اشعار زیبای نسیم دادستان

چه فرقی می‌کند کدام و چه وقت؟

به دنیا آمده ام تا بگوییم

امروز روز من است

و دلیل ضربان قلبم

دوست داشتن شماست که

مرا تا هزاره ی دیگر

به خورشید حقیقت پیوند می زند

«که جز در تو آرام نمی گیرم»

خلاصه بگوییم

حضرت خورشید؛

به دنیا آمدم تا بگوییم

میان غوغای ساکت زندگی

شما بهانه ی روشن عمر من در این جهان تاریک هستید

«مرا بخوان به نام آغوشت»

به سیب سرخی که میدرخشد

به آهنگ ابریشم و بامبو

به دو نوازی گیتار و فلوت

مرا بخوان

که آغوشت از کسان شعرند و

«در حسرتش گمنام مانده ام»

مرا بخوان

که به شوق بوسیدنت

دلتنگی‌هایم جلوتر از عقربه‌ها

می‌چرخند

«دوستت دارم…»

این بخشی

از یک شعر بلند نیست

تمام زندگی من است

که هر نفس

در من تکرار می شود

خانه ات دور نیست..

“هر چه می‌روم نمی‌رسم”

به خنده عاشقانه‌ات

به پیراهن خوش عطرت

تا نفسی

برای عاشقانه‌ای آرام آغاز کنم

خانه دور نیست…

هر چه می‌روم نمی‌رسم

خیالت مدام سر هر پیچ خیابانی

در بینهایت دلتنگی پرسه می‌زند

سرم گیج

قلبم آشوب

چشمانم سیاهی را قدم می‌زند

“نکند من باشم کلاغ این غصه‌ها”

در دنیای وارونه‌ی دوست داشتن‌ها..

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *